2 اثر از ۱۳- سورة الرعد- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۱۳- سورة الرعد- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۱۳- سورة الرعد- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار

۱۳- سورة الرعد- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثی‌» احاط الحقّ سبحانه بالمعلومات علما و امضی بالکائنات حکما فلا معلوم یعزب عن علمه و لا مخلوق یخرج عن حکمه تعالی قدره عن سمات النّقص و تقدّس و صفه عن صفات العیب ثنائی است که اللَّه تعالی بر خود می‌کند، جلّ ثناؤه و عزّ کبریاؤه، خود را خود می‌ستاید که وی تواند که خود را ستاید و ثناء وی است که وی را شاید، از آب و خاک چه آید و ثناء آب و خاک تا کجا رسد و اگر چند بکوشد بسزا و قدر اللَّه تعالی کی رسد، عقل بفرساید و هم بگدازد و بمبادی اشراق جلال وی نرسد، او که وی را ستاید دریا می‌پالاید و چراغست که در روز می‌افروزد، پیداست که چراغ در نور روز چه افزاید. ,

2 وصف تو چه جای حکمت‌اندیشانست خاک کف تو سرمه دل‌ریشانست‌

3 شاهان جهان پای ترا بوسه دهند عشق تو چه کار و بار درویشانست‌

«اللَّهُ یَعْلَمُ» خداست که داناست و در دانایی یکتاست و نهانش چون آشکار است، باریک بین و نهان دان و شیرین صنع و نیک خداست، هر ذرّه‌ای از ذرائر موجودات، در زمین و در سماوات، چه آشکارا و چه نهان، چه در روز روشن، چه در شب تاریک، جنبش همه می‌بیند، آواز همه می‌شنود، اندیشه همه می‌داند. ,

قوله تعالی: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» قوم اطمأنّت قلوبهم بذکرهم للَّه و قوم اطمأنّت قلوبهم بذکر اللَّه لهم و لذکر اللَّه اکبر، بر لسان اهل اشارت این آیت از دو کس خبر می‌دهد: یکی مرید و دیگر مراد. یکی اوقات خویش مستغرق دارد بذکر زبان، گهی نماز و گه تسبیح و گه خواندن قرآن. ,

یکی می‌نازد بذکر حق در میان جان، از غرقی که هست در بحر عیان، او را پرداخت نیست با ذکر زبان، همی گوید الهی تا یاد تو رهی را یادست، جان وی از همه یادها بفریادست، و تا دل رهی بپیدایی تو شادست، شادی دو جهان نزدیک وی باد است، آن یکی در راه دین رونده، در بند ذکر خویش بمانده، با وی همی گویند ذکر نگه دار و امر و نهی گوش دار. و این یکی بر بساط قربت از اسباب و خلق‌ ربوده و بجذبه الهی مخصوص گشته، ذکر را می‌گویند که او را گوش دار. این هم چنان است که گروهی در آرزوی بهشت‌اند و بهشت خود در آرزوی گروهی است، و ذلک فی‌ ,

قول النبی (ص): انّ الجنّة تشتاق الی اربعة نفر: صائم رمضان و تالی القرآن و حافظ اللسان و مطعم السّغبان. ,

و روی ان الجنّة لتشتاق الی سلمان. ,

قوله تعالی: «الَّذِینَ آمَنُوا» ایشان که بگرویدند، «وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» و می‌آرامد دلهای ایشان بیاد خدا، «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (۲۸)» بدانید که یاد کرد خدای آنست که بآن دلها آرامد. ,

«الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» ایشان که بگرویدند و کارهای نیک کردند، «طُوبی‌ لَهُمْ» ایشانراست زندگانی خوش، «وَ حُسْنُ مَآبٍ (۲۹)» و باز گشتن گاه نیکو. ,

«کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ» چنانک ترا فرستادیم، «فِی أُمَّةٍ» در امّتی، «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ» که گذشت پیش ایشان، «لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» تا بر ایشان خوانی آنچ پیغام دادیم بتو، «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» و ایشان بنام برد رحمن و یاد کرد او کافر میشوند، «قُلْ هُوَ رَبِّی» بگو رحمن خداوند منست، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» نیست خدایی جز او، «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» پشت باو باز کردم، «وَ إِلَیْهِ مَتابِ (۳۰)» و بازگشت من باوست. ,

«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً» اگر هرگز قرآنی بودی، «سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ» که بان کوه روان کردندی، «أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ» یا بآن زمین بریدندی، «أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی‌» یا بان مرده را سخن شنوانیدندی، «بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» بلکه خدایراست فرمان و کار همه، «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا» بجای نیازند یک بار گرویدگان، «أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً» که اگر اللَّه تعالی خواستی همه ناگرویدگان را راه نمودی بیکبار، «وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا» و همیشه کافران و ناگرویدگان، «تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا» می رسد بایشان بفعل بد که کردند، «قارِعَةٌ» مصیبتی سخت و داهیه‌ای صعب، «أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ» یا تو فرود آیی ناگاه بر در سرای ایشان، «حَتَّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ» صبر کن تا وعده‌ای که اللَّه تعالی داد بیاید، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ (۳۱)» اللَّه تعالی کژ نکند وعده خویش. ,

قوله تعالی: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» خواهی این آیت تفسیر آیت پیشین نه و آیت دوم: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» سخن مستأنف بود، و اگر خواهی سخن بر «اناب» منقطع کن، آن گه از «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ» سخن پیوسته گیر تا به «حُسْنُ مَآبٍ». «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» اینجا دو قول گفته‌اند: یکی آنست که ذکر بمعنی وعد است، مصدر اضافت بفاعل کرده یعنی تصدّق قلوبهم مواعید اللَّه عزّ و جلّ و تسکن الیها و تأنس بها میگوید وعده‌هایی که اللَّه تعالی داد مؤمنانرا در غیب از نعیم بهشت و دیدار و رضاء باقی، دلهای ایشان بی گمان می‌پذیرد و استوار می‌دارد و می‌آرامد و بآن شاد می‌شود. ,

قول دیگر آنست که باین ذکر زبان خواهد، مصدر اضافت بمفعول کرده یعنی تطمئن قلوبهم بذکرهم اللَّه بالسنتهم او بالسنة غیرهم دلهای ایشان آرام گیرد و بنازد چون ذکر و ثناء خدای تعالی بر زبان رانند یا از دیگری شنوند. قال الزّجاج: اذا ذکر اللَّه بوحدانیّته آمنوا غیر شاکین. روی عن ابن عباس قال: هذا فی الحلف اذا حلف الرّجل المسلم باللّه علی شی‌ء سکن قلوب المؤمنین الیه. و قال مقاتل: تستأنس قلوبهم بالقرآن الا بذکر اللَّه ای بسبب ذکره تطمئنّ قلوب المؤمنین. ,

قال مجاهد هم اصحاب رسول اللَّه (ص). ,

روی موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام عن آبائه عنعنة انّ رسول اللَّه (ص) لمّا نزلت هذه الآیة: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» قال: «ذاک من احب اللَّه و رسوله و احب اهل بیتی صادقا غیر کاذب و احب المؤمنین شاهدا و غایبا الا بذکر اللَّه تحابوا». ,

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‌ ,

«المر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ» این حروف قرآن آیات و سخنان آن نامه است که خدای تعالی فرستاد، «وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» و آنچه فرو فرستاده آمد بتو از خداوند تو، «الْحَقُّ» راستست و درست، «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (۱)» لکن بیشتر مردمان بنمی‌گروند. ,

«اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ» اللَّه تعالی اوست که برداشت هفت آسمان، «بِغَیْرِ عَمَدٍ» بی ستون، «تَرَوْنَها» می بینید، «ثُمَّ اسْتَوی‌ عَلَی الْعَرْشِ» آن گه پس مستوی شد بر عرش، «وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» و نرم کرد و روان و فرمان بردار آفتاب و ماه را، «کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی» تا هر دو می‌روند هنگامی نام زد کرده را، «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» کار می‌گرداند و می‌راند و پیش می‌برد، «یُفَصِّلُ الْآیاتِ» نشانها پیدا می‌کند «لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (۲)» تا مگر شما برستاخیز و دیدار خداوند خویش گرویدنی راست بگروید. ,

«وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ» او آنست که زمین را پهن باز کشید، «وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ» و کوه‌های بلند در آن لنگر کرد، «وَ أَنْهاراً» و جویها ساخت روان، «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِیها» و از هر میوه‌ای کرد در آن، «زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» جفت جفت،، «یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ» شب تاریک در سر روز روشن می‌کشد، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ» در آن نشانهای پیداست، «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۳)»گروهی را که اندیشه کنند. ,

قوله تعالی: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» این باز مثلی دیگرست که اللَّه تعالی زد حق و باطل را و ایمان و کفر را، می‌گوید: مثل الحقّ فی ثباته و انتفاع صاحبه به و الباطل فی ذهابه و قلّة انتفاع صاحبه به کمثل ماء مطر انزله اللَّه من السّحاب من جانب السّماء، «فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ» الاودیة جمع واد و هو الموضع الّذی یسیل فیه الماء بکثرة، «بِقَدَرِها» یعنی الکبیر بقدر کبارته و الصّغیر بقدر صغره. و قیل بقدرها ما قدّرها ما قدّرها من ملئها، «فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ» الّذی حدث من ذلک الماء، «زَبَداً رابِیاً» ای عالیا و الزّبد و ضر الغلیان و خبثه، آب صافی که مردم را در آن نفع بود مثل حق است و زبد مثل باطلست که نماید و نپاید، معنی آنست که باطل اگر چه بر زبر حق شود در بعضی احوال باک نیست که آن بنماند و نه پاید و عاقبت سرانجام جز حق را و اهل آن را نبود. آن گه مثلی دیگر زد پیش از آنک این یکی تمام شد گفت: «وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ» قرأ حمزة و الکسائی یوقدون بالیاء اذ لا مخاطبة ها هنا، ای یلقون الحطب فی النّار تحته و یسبکونه من الفلزّات کالذّهب و الفضّة و الرّصاص و الصّفر و النّحاس، «ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ» ای لابتغاء حلیة هو الذّهب و الفضّة یتّخذ منهما حلیة السّیف و المرکب و الدّواة و حلیة النّساء، «أَوْ مَتاعٍ» کالرّصاص و النّحاس و الصّفر منها یتّخذ الاوانی و ما یتمتّع به فی الحضر و السّفر، «زَبَدٌ مِثْلُهُ» ای لهذه الفلزّات اذا اغلیت زبد و خبث مثل زبد الماء. قوله «زَبَدٌ مِثْلُهُ» مبتداء و ممّا توقدون علیه خبره، ای و مثل زبد الماء زبد ما یوقد علیه، «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ» ای مثل الحقّ و الباطل، «فَأَمَّا الزَّبَدُ» یعنی زبد الماء و خبث الحدید و الصّفر و النحاس، «فَیَذْهَبُ جُفاءً» ای باطلا من جفأت القدر و اجفات اذا غلت و علا زبدها فاذا سکنت لم یبق منه شی‌ء و بناء فعال ممّا یرمی و یطرح. و قیل جفا الوادی و اجفا اذا نشف، «وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ» الماء و الحلی و الاوانی، «فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» یشرب منه الحیوان و یزرع به فیکون منه معاش الخلق و انتفاع النّاس بالحلیّ و الامتعة ظاهر، «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ» فمثل المؤمن و اعتقاده و نفع الایمان کمثل هذا الماء المنتفع به فی نبات و حیاة کلّ شی‌ء و کمثل نفع الذّهب و الفضّة و سائر الآلات التی ذکرناها لانّها کلّها تبقی منتفعا بها و مثل الکافر و کفره کمثل هذا الزّبد الذی یذهب و کمثل خبث الحدید و ما تخرجه النّار من وسخ الفضّة و الذّهب الذی لا ینتفع به. «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ» ای کما بین هذا بضرب المثل کذلک یبیّن اللَّه سایر المشکلات، اینجا سخن تمام شد و منقطع گشت: پس گفت: «لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ» یعنی وحدوه و صدّقوا رسله، همانست که گفت: «اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ» جای دیگر گفت: «مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ». «الْحُسْنی‌» یعنی لهم الحیاة و الرّزق و تضاعف الحسنات فی الدّنیا و الجنّة و الرّؤیة فی العقبی، «وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ» یعنی المشرکین، «لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ» ای ملکوا اموال الدنیا و ملکوا معها مثلها، «لَافْتَدَوْا بِهِ» لبذلوه لیدفعوا عن انفسهم عذاب اللَّه و تقدیره لو انّ لهم ما فی الارض جمیعا و مثله معه. و قیل الفداء لافتدوا به، جای دیگر ازین گشاده‌تر گفت: «لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ»، «أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ» یعنی المناقشة و من نوقش الحساب هلک. و قیل سوء الحساب الذی معه التوبیخ و التقریع. قال فرقد: قال لی ابراهیم یا فرقد أ تدری ما سوء الحساب؟ قلت لا، قال ان یحاسب العبد بذنبه کلّه لا یغفر له منه شی‌ء، «وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ» ای مرجعهم الی النّار، «وَ بِئْسَ الْمِهادُ» المستقرّ جهنّم. ,

قوله: «أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ» این آیت در شأن حمزه فرو آمد و بو جهل، و حمزه مردی بود مهیب با حشمت و با قوّت و قریش او را عظیم حرمت‌ داشتندی و از بطش و بأس وی هراسیدندی و تا در جاهلیّت بودی پیوسته حمایت و رعایت رسول خدا (ص) کردی و او را دوست داشتی و از بیم وی کس را زهره نبودی که رسول را رنجانیدی، وقتی بصید رفته بود، بو جهل فرصت یافت با جمعی کفّار مکه قصد رسول خدای کردند و او را برنجانیدند، حمزه آن ساعت در آن صحرا از پی آهویی همی راند، آهو روی با وی کرد بزبانی فصیح گفت ای حمزه ترا شغلی هست از صید من مهم‌تر و اولی‌تر حمزه چون آن سخن بشنید او را عجب آمد عنان باز گرفت روی بمکّه نهاد، هنوز در مکه نرفته بود که تقاضای دیدار جمال محمد عربی ناگاه از درون دل وی سر برزد، آتش مهر وی زبانه زد، با خود همی گفت کاشک محمد (ص) را بدیدمی، نباید که دشمنی بر وی ظفر یافته باشد؟ ,

درین اندیشه بود که کنیزک وی پیش آمد گفت یا سیدی خبر نداری که بو جهل لعین با محمد (ص) چه کرد؟! چون دانست که تو بصید بیرون رفته‌ای از بطش و قهر تو ایمن گشته رفت و محمد را برنجانید و زخم کرد و ناسزا گفت، حمزه گفت و مرا نیز کاری عجیب پیش آمد آهویی با من سخن چنین گفت و مرا در کار محمد (ص) بصیرتی تمام حاصل گشت!! هم چنان خشم آلود برگشت و بو جهل را طلب کرد، او را دید با جماعتی قریش گرد آمده، چون حمزه را از دور بدیدند آن جمع از بیم وی متفرق شدند و هر یکی گریختن را گوشه‌ای گرفت، بو جهل تنها بماند، حمزه گفت ای نامرد هیچ کس، ترا با محمد (ص) چه کارست و با وی چه حساب داری که او را رنجانی و ترا خود چه زهره آن بود که بگوشه چشم بدو بازنگری، این همی گوید و کمان بر سر وی همی زند تا جراحتها در وی پدید کرد، پس حمزه از وی باز گشت و بخانه خدیجه آمد. ,

رسول خدای (ص) چون وی را بدان صفت دید دانست که حمزه نه خود آمد که او را آورده‌اند و از جام هدایت او را شربتی داده‌اند، گفت یا عم چه غم خوری از آنک بو جهل مرا بزد، من از آن اندوهگین نه‌ام و بآنک بو جهل مرا مکافات کردی شاد نه‌ام شادی من بچیزی دیگر بود، حمزه گفت یا محمد شادی‌ تو در چه باشد تا من همان کنم، رسول خدا (ص) گفت شادی من در آن بود که تو گویی: «لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه» حمزه در ساعت کلمه شهادت بگفت و مسلمان شد، دلهای مسلمانان باسلام حمزه قوی گشت. ,

قوله تعالی: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» مخفف قرائت ابن کثیر است و ابو عمرو و یعقوب و عاصم و مشدّد قراءت باقی، «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» یعنی اللّوح المحفوظ یمحو منه ما یشاء و یثبت منه ما یشاء می‌گوید لوح محفوظ که اصل کتابها است و مایه نسختها بنزدیک اوست، محو و اثبات می‌کند چنانک خود خواهد. قومی گفتند آیت بر عموم است و تخصیص در آن نیست، سعادت و شقاوت و اجل و رزق و حیاة و موت و غیر آن محو و اثبات بر همه می‌رود، و دلیل برین قول عمر خطاب است رضی اللَّه عنه که گفت: الهی ان کنت کتبتنی شقیّا فامحنی و اکتبنی سعیدا فانّک قلت یمحو اللَّه ما یشاء و یثبت. و همچنین روایت کنند از عبد اللَّه مسعود که گفت: اللّهم ان کنت کتبتنی فی السّعداء فاثبتنی فیهم و ان کنت کتبتنی فی الاشقیاء فامحنی من الاشقیاء و اثبتنی فی السّعداء فانک تمحو ما یشاء و تثبت و عندک امّ الکتاب. ,

و روی عن النبی (ص) انّه قال: الصدقة علی وجهها ای یرید بها ما عند اللَّه و برّ الوالدین و اصطناع المعروف و صلة الرّحم تحوّل الشقا السعادة و تزید فی العمر و تقی مصارع السّوء. ,

بعضی علماء دین تخصیص درین عموم آوردند و گفتند یمحو اللَّه ما یشاء و یثبت الّا ستّا: الخلق و الخلق و الرزق و الاجل و السّعادة و الشقاوة و هو قول ابن عباس. و روی نافع عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): یمحو اللَّه ما یشاء و یثبت الّا الشّقاء و السّعادة و الحیاة و الموت. ,

عکرمه روایت کند از ابن عباس که گفت هما کتابان: کتاب سوی امّ الکتاب یمحو اللَّه منه ما یشاء و یثبت، و عنده امّ الکتاب الّذی لا یغیّر منه شی‌ء و لا یبدّل. و عن علی بن ابی طلحة عن ابن عباس قال المراد به المنسوخ و النّاسخ، «یَمْحُوا اللَّهُ» یعنی یبدل اللَّه من القرآن، «ما یَشاءُ» فینسخه و یثبت ما یشاء فلا یبدله، «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» ای جملة ذلک و عنده فی امّ الکتاب النّاسخ و المنسوخ. ,

قوله تعالی: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» الآیة... ابو بکر واسطی گفت: این آیت مدار علم حقیقت و معرفتست، و المعنی اوحی من العلی الی قلوب الانبیاء و اسماعهم و الهم الحکماء فی عقولهم و بصائرهم، جلال احدیّت بنعمت رحمت و رأفت فرو فرستاد از آسمان بر پیغامبران پیغام راست و وحی پاک، هم بسمع شنیدند و هم بدل دریافتند و همچنین اولیا را الهام داد و نور حکمت در دل ایشان افکند، «فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها» ای ابصرت قلوب بقدر سعتها و حیاتها و استنارتها، دلهای انبیاء روشن گشت و بیفروخت بنور وحی و رسالت و دلهای اولیاء بچراغ حکمت و معرفت، «بِقَدَرِها» یعنی هر کس بقدر خویش بر درجات و طبقات، یکی برتر، یکی میانه، یکی فروتر، تفاضل و تفاوت بر همه پیدا. پیغامبران را می‌گوید: «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی‌ بَعْضٍ» اولیا را می‌گوید: «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ» یکی را بر نبوّت، رسالت افزونی، یکی را بر حکمت، نبوّت افزونی، یکی را بر علم، معرفت افزونی، یکی را بر ایمان و شهادت، ذوق حقیقت افزونی، یکی را علم الیقین با بیان، یکی را حقّ الیقین باعیان، هر کسی را آن داد که سزا بود و در هر دلی آن نهاد که جا بود، «فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً» یعنی فاصاب تلک القلوب من خطأ الآراء و دون الهفوات و ما یلقی الشیطان فی الامنیة و یختلسه من الحفظ و یلقیه من الزّلل، آن دلها اگر چه روشنست و افروخته، خالی نباشد از وساوس و هواجس و هفوات صغائر که شیطان پیوسته مترصد نشسته تا کجا در دل ایشان راهی یابد، تا شکی و سهوی افکند، دروغی برسازد، حفظی بر باید. او که مهتر عالم بود و سید ولد آدم بود و در صدف شرف بود با کمال نبوّت و بسالت رسالت وی شیطان هم از وی اختلاسی کرد، چنانک گفت: «أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» تا از همزات وی بحق استعاذت کرد گفت: ربّ اعوذ بک من همزات الشیاطین، «وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ» ای و ممّا یتفکرون فیه و یتدبرونه و یستنبطون منه، «ابْتِغاءَ» استدلال او ابتغاء کشف، «زَبَدٌ» ای زیادة من الهام الحقّ و المام الملک، «مِثْلُهُ» ای مثل الخطاء الذی یلقیه الشیطان. ,

می‌گوید آن صاحب الهام و صاحب معرفت یکی در بحر تفکّر بدست استنباط جواهر معانی از آیات و اخبار بیرون می‌آرد، یکی از روی تدبّر بنعت الهام حقایق کشف می‌جوید، همی در آن تفکر و تدبّر و استنباط چندان کوشش نمایند و روش کنند که اندازه در گذارند تا بر الهام حق و المام ملک افزونی جویند، این افزونی همچون آن بر آراسته شیطانست از هر دو حذر کردنی است، «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» یعنی فامّا الخطاء و الهفوة و الطغیان تذهب تذکرا، لقوله عزّ و جلّ: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»، «وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ» من استدلال للفتوی او توقف علی معنی، «فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» یرسخ فی القلب می‌گوید آن خطاء رأی و هفوة لسان و طغیان از جهت شیطان پای دار نبود، در دل مؤمن قرار نگیرد، که مؤمن یاد کرد و یاد داشت حق بر دل و زبان دارد و غوغاء شیطان با سلطان ذکر حق پای ندارد، اینست که ربّ العالمین گفت: «تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ». و آنچ مردم را بکار آید که صلاح دل و دین در آن بود و باندازه شریعت و حقیقت بود، آن در دل راسخ گردد. درختی بود بیخ آن راسخ، شاخ آن ناضر، عود آن مثمر، بیخ آن در زمین وفا شاخ آن بر هوای رضا، میوه آن رؤیت و لقا و بر جمله اشارت آیت آنست که نور معرفت چون در دل تابد آثار ظلمت معصیت پاک ببرد و آن نورها مختلفست و آن معاصی متفاوت، نور یقین تاریکی شک ببرد، نور علم تهمت جهل ببرد، نور معرفت آثار نکرت محو کند، نور مشاهدت آثار ظلمت بشریّت ببرد، نور جمع آثار تفرقت بردارد، باز بر سر همه نور توحید است، چون خورشید یگانگی از افق غیب سر بر زند با شب دوگانگی گوید: ,

3 شب رفت تو ای صبح بیکبار بدم تا کی ز صفات آدمی و آدم‌

«أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ» الآیة... این استفهام بمعنی نفی است، ای لا یستوی البصیر و الضریر و المقبول بالوصلة و المردود بالحجبة، هرگز یکسان نباشد دانا و نادان، روشن دل و تاریک دل، آن یکی آراسته توحید و نواخته تقریب و این یکی بیگانه از توحید و سزای تعذیب، آن یکی بنور معرفت افروخته و این یکی بآتش قطعیت سوخته، «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» کسی داند که چنین است که دل وی پر از نور یقین است و با عقل مطبوعی او را عقل مسموعی است، آن گه صفت ایشان کرد: «الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ» ایشان که جز وفاء عهد اللَّه ایشان را نگیرد، عهدی که کرده‌اند بر سر آن عهداند، نه صید این عالم شوند، نه قید آن عالم، اگر از عرش تا ثری آب سیاه بگیرد، لباس وفاء ایشان نم نگیرد، ای‌ جوانمرد وفا و حسن العهد از آن مرغک بیاموز که جان خویش در سر وفاء عهد سفیان ثوری کرد: در آن عهد که سفیان ثوری را بتهمتی در حبس باز داشتند بلبلی در قفسی بود، چون سفیان را بدید زار زار سرائیدن گرفت روزی سفیان آن بلبل را بخرید و بها بداد و دست بداشت تا هوا گرفت، پس از آن در مدت زندگانی سفیان هر روز بیامدی و ناله‌ای چند بکردی آن گه راه هوا گرفتی، چون سفیان از دنیا برفت و او را دفن کردند آن بلبل را دیدند که بر سر تربت سفیان فرو آمد و باری چند بدرد دل و سوز جگر بسرائید و در خاک بغلتید تا قطره‌های خون از منقار وی روان شد و جان بداد. ,

بدانک این سوره چهل و سه آیت است و هشتصد و پنجاه و پنج کلمه و سه هزار و پانصد و شش حرفست، جمله بمکّه فرو آمد بقول جماعتی مفسران و بقول ابن عباس و مجاهد جمله بمدینه فرو آمد و قول درست آنست که بمکه فرو آمد مگر دو آیت: «هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً» و این را قصّه ایست که بآن رسیم شرح دهیم، دیگر آیت «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا». و در این سوره دو آیت منسوخ است: یکی مجمع علی نسخها و دیگر مختلف فی نسخها. امّا آنک باجماع منسوخ است: «وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ» بآیت سیف منسوخ است، آیت دیگر: «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی‌ ظُلْمِهِمْ» بقول بعضی محکم است و بقول بعضی منسوخ و ناسخها قوله: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ» و در فضیلت سوره ابیّ کعب روایت کند از مصطفی (ص) قال: من قرأ سورة الرّعد اعطی من الاجر عشر حسنات بوزن کلّ سحاب مضی و کلّ سحاب یکون الی یوم القیامة و کان یوم القیامة من الموفین بعهد اللَّه. ,

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ المر» قال ابن عباس معناه انا اللَّه اعلم و اری، و الکلام فی تأویل الحروف قد سبق، «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ» اینجا سخن تمام شد و معناه تلک الاخبار الّتی قصصتها علیک من خبر یوسف و غیره هی آیات الکتاب الذی انزلته علی الانبیاء قبلک می‌گوید ای محمّد آن قصّه‌های پیغامبران که بر تو خواندیم و آئین رفتگان و سرگذشت ایشان که ترا در قرآن بیان کردیم هم چنان در تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود بیان کردیم و با ایشان بگفتیم یعنی که این کتابهای خداوند، آیات و سخنان وی همه موافق یکدیگراند و مصدّق یکدیگر، و گفته‌اند که کتاب اینجا لوح محفوظ است یعنی که آن همه آیات و سخنان ما است در لوح محفوظ نبشته و مثبت کرده، آن گه گفت: «وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ» یعنی و القرآن الذی انزل الیک، «مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ» فاعتصم به و اعمل بما فیه. ,

ابن عباس گفت: آیات الکتاب قرآنست، هر چه پیش ازین سوره فرو آمد از احکام و اخبار و قصص، «وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ» یعنی هذه السّورة می‌گوید آنچ پیش ازین سوره فرو آمد از قرآن و این سوره همه حقّ است و راست، کلام خداوند و صفت وی نه چنانک کفّار مکّه می‌گویند: انّ محمّدا تقوله من تلقاء نفسه، «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ» من مشرکی مکّة، «لا یُؤْمِنُونَ» لا یصدّقون بالقرآن انّه من عند اللَّه، قال الزّجاج: لمّا ذکر انّهم لا یؤمنون عرّف الذی یوجب التّصدیق من دلایل الرّبوبیّة و شواهد القدرة. ,

فقال عزّ من قائل: «اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ» ای من وضعها من جانب العلوّ، «بِغَیْرِ عَمَدٍ» جمع عماد و قیل جمع عمود، تقول العرب عمود البیت و عماد البیت و جمعها عمد بفتحتین کادم و اهب و یجمع العمود علی عمد ایضا کرسول و رسل، «تَرَوْنَها» الضمیر یعود الی السّماوات ای ترونها کذلک فلا حاجة الی بیان، و قیل یعود الی العمد و فیه قولان احدهما لها عمد غیر مرئیّة و هی قدرة اللَّه سبحانه، و قیل هی جبل قاف و السّماء مثل القبّة اطرافها علی ذلک الجبل و ذلک الجبل محیط بالدّنیا، مخلوق من زبر جدة خضراء و انّ خضرة السّماء من جبل قاف. این آیت جواب سؤال مشرکانست که از رسول خدا (ص) پرسیدند که آن خداوند که معبود تو است فعل و صنع وی چیست؟ و در قرآن مثل این آیت بجواب ایشان صد و هشتاد آیت است، و المعنی خلق اللَّه السّماوات فی الهواء من غیر اساس و غیر اعمدة و بناء الخلق لا یثبت الّا باساس و اعمدة لیعتبروا و یعرفوا قدرة اللَّه تعالی، «ثُمَّ اسْتَوی‌ عَلَی الْعَرْشِ» الاستواء فی العربیة ضدّ الاعوجاج و الاستیفاز و قد سبق بیانه، «وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» معنی السّخرة ان یکون مقهورا مدبّرا لا یملک لنفسه ما یخلّصه من القهر می‌گوید آفتاب و ماه را روان و فرمانبردار کردیم تا همی روند در مجاری خویش و همی برند درجات و منازل نام زد کرده خویش که بآن در نگذرند تا شما بر رفت ایشان سال و ماه و روزگار همی دانید و حساب معاملات همی کنید، اینست معنی «کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی» بیک قول، و بقول دیگر کلّ یجری لاجل مسمّی، ای کلّ واحد منهما یجری الی وقت معلوم و هو فناء الدّنیا و قیام السّاعة الّتی عندها تکوّر الشمس و یخسف القمر و تنکدر النجوم، «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» یقضیه وحده، و قیل یبعث الملائکة بالوحی و الرزق، «یُفَصِّلُ الْآیاتِ» یبیّن الآیات الدّالّة علی وحدانیّته، و قیل یبیّن آیات القرآن، «لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ» کی تتفکروا یا اهل مکّة فتعرفوا قدرته علی البعث و الاعادة. ,

قوله تعالی: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» فرو فرستاد از آسمان آبی، «فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ» برفت رودهای آب، «بِقَدَرِها» باندازه آن، «فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً» بر سر گرفت سیل کفی ایستاده بر سر آب، «وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ» و از آن چیزها که آتش می‌فروزند بر آن، «ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ» بطلب و جستن زیوری یا پیرایه‌ای، «زَبَدٌ مِثْلُهُ» هم کفی است راسب در زیر آن چنانک آن کف است رابی بر سر آب، «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ» چنان می‌زند اللَّه تعالی حق و باطل را مثل، «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» اما کف بکران رود، «وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» و اما آنچ مردم را بکار آید و سودمند است در زمین بماند بدرنگ، «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (۱۷)» چنین زند اللَّه مثلها. ,

«لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنی‌» آنان که خداوند خویش را پاسخ نیکو کردند، «وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ» و ایشان که پاسخ نیکو نکردند او را، «لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» اگر ایشان را فردا هر چه درین جهان چیزست و بود و خواهد بود، «وَ مِثْلَهُ مَعَهُ» و هم چندان با آن، «لَافْتَدَوْا بِهِ» ایشان بآن خویشتن باز خریدند «أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ» ایشانند که ایشانراست شمار بد، «وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (۱۸)» و جایگاه ایشان دوزخ و بد جایگاه که آنست. ,

«أَ فَمَنْ یَعْلَمُ» کسی که می‌داند، «أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ» که آنچ فرو فرستاده آمد بتو از خداوند تو راستست و درست، «کَمَنْ هُوَ أَعْمی‌» او چنان نابینا دل است، «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (۱۹)» راستی او دریابند و پند ایشان پذیرند که خداوندان مغزاند. ,

«الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ» ایشان که راست بنمایند و راست می‌دارند پیمان خدای، «وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ (۲۰)» و بنه شکنند پیمان محکم بسته او. ,

آثار رشیدالدین میبدی

2 اثر از ۱۳- سورة الرعد- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۱۳- سورة الرعد- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.