قوله تعالی: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ سبب نزول این آیت آن بود که کافران گفته بودند: فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ، رب العالمین خبر داد مصطفی و مؤمنانرا، که ایشان عذاب میخواهند و تا تو در میان ایشانی من ایشان را عذاب نکنم، لانک بعثت رحمة للعالمین، و لم یعذب قوم نبیّهم بین ظهرانیّهم. قومی گفتند: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ، این مقدار منسوخ است، و ناسخ آنست که بر عقب گفت: وَ ما لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ. قومی گفتند: این منسوخ نیست، از بهر آنکه تا مصطفی بمکه در میان ایشان بود عذاب نیامد این عذاب پس هجرت آمد. و گفتهاند: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ آن عذاب عامه است باستیصال، چنان که در امم پیشینیان بود. این امت از چنان عذاب بزینهاراند، و این که وَ ما لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ این عذاب خاصه است قومی را دون قومی. ,
وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ این محکم است و این استغفار توحید است، میگوید تا شهادت میگویند و اسلام میآرند خدا ایشان را عذاب نکند، و در قرآن نوح راست و هود را و صالح و شعیب که فرا قوم خویش گفتند: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ، این استغفار همه بمعنی توحید است. عدیّ بن حاتم الطائی از مصطفی پرسید که آنچه پدر او میکرد حاتم هیچ بکار آید؟ و عایشه عبد اللَّه جدعان را هم از مصطفی پرسید هر دو را جواب داد:و ما یغنی عنه، و لم یقل یوما رب اغفر لی. ,
پس از بهر آن شهادت را استغفار خواند که شهادت گوی خویشتن را بآن آورد که او را بیامرزند، پس شهادت آمرزش خواستن است. و قیل: وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ یعنی الکفار، وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ یعنی: المسلمین فلما خرجوا و هاجروا، قال اللَّه: وَ ما لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فعذّبهم یوم بدر، و قال ابن مسعود: کان لهم امانان النبی ص، و الاستغفار، فهاجر رسول اللَّه و بقی لهم الاستغفار. ,
قال ابن عباس: هو استغفار الکفّار لانّهم یطوفون بالبیت و یقولون غفرانک اللهم غفرانک. و قیل: وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ای منهم من یؤل امره الی الاسلام، و قیل: سیولد منهم اولاد مؤمنون. ,
قوله تعالی: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ سیاق و مساق این آیت بیان شرف مصطفی ص است و اجلال قدر او و اظهار عزّ وی. میگوید ای مهتر خافقین و ای سید ثقلین، تا تو در اصلاب ایشان بودی، اسلاف ایشان را عذاب نکردیم و امروز که در میان ایشانی، عذاب از ایشان برداشتهایم، و فردا که از میان ایشان بشوی و خادمان و چاکران تو در میان ایشان باشند و استغفار کنند عذاب نکنیم، تا جهانیان عزّ و جاه و حرمت و پایگاه تو بر درگاه ما بشناسند و بدانند که تویی بر ما بنده عزیز، اذا کان کون الرسول ص فی الکفار یمنع العذاب عنهم فیکون المعرفة فی القلوب اولی ان یدفع العذاب عنهم. آن روز که مصطفی ص را خبر دادند که رفتن بسرای آخرت نزدیک است و مرکب بشریت وی را بحضرت الهیت نقل فرمودند. عزرائیل حاضر بود، رسول خدا وی را گفت: جبرئیل را کجا ماندی، گفت: بآسمان نخستین مقدسان ملاء اعلی او را تعزیت میدهند، عزرائیل بحرمت بایستاد تا خود چه فرماید، جبرئیل در آمد، سید گفت: یا جبرئیل ما حال امتی؟ حال امت من چیست، و کار ایشان گوی بچه رسید، جبرئیل گفت: یا سید چه دل مشغول داری و چه اندیشهبری، نه حق میگوید، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ، گفت: یا جبرئیل چون من از میان ایشان بیرون شوم گوی حال ایشان چون بود؟ جبرئیل بحضرت عزت باز رفت و آخر آیت آورد، وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ، یا سید! ملک جل جلاله میگوید: که تا استغفار کنند در زینهاراند از عذاب، گفت: یا جبرئیل ازان میترسم که اگر در استغفار تقصیر کنند؟ جبرئیل بحضرت عزت باز رفت و باز آمد و گفت: ملک تعالی و تقدس ترا سلام میکند و میگوید، هر که پیش از مرگ بیک سال عذر خواهد عذرش بپذیرم که من پذیرنده عذر خواهانم، نیوشنده آواز سائلانم، پوشنده عیب عیبیانم. سید گفت: یا جبرئیل یک سال در عمر امت من بسیار بود مسامحتی بخواه، جبرئیل رفت و باز آمد گفت، میگوید: عز جلاله که یک سال با یک ماه آوردم، اگر یک ماه پیش از مرک توبه کنند بپذیرم، گفت: یا جبرئیل نیز خواهم که یک ماه بسیار است، جبرئیل آمد و یک ماه با یک هفته آورد و یک هفته با یک ساعت آورد، پس جبرئیل گفت: یا سید، ملک میگوید: جل جلاله در آن ساعت که جان بنده بغرغره رسد اگر توبه کند بپذیرم و گناهش درگذارم، سید گفت: یا جبرئیل ازان میترسم که آن ساعت که هول مطلع تلخی جان کندن گرد وی در آید زبانش کار نکند و عذر نتواند خواست. ,
جبرئیل رفت و باز آمد و گفت: الندم توبة، چون پشیمانی در دلش آمد بپذیرم اگر چه زبان کار نکند، گفت: یا جبرئیل آن بیچاره درمانده در آن سکرات مرگ، بعید نباشد اگر پشیمانی نیز فراموش کند و با آن نپردازد، جبرئیل رفت و باز آمد و گفت: الرب یقرئک السلام و یقول ان لم یکن هذا کله فاین رحمتی و این شفاعتک؟ ای مهتر عالم و سید ولد آدم اگر این همه نبودی رحمت من و شفاعت تو چه بودی، آن مهتر صلوات اللَّه و سلامه علیه با آنکه مقصود موجودات بود و نقطه دائره حادثات بود، گنج فضل و خزینه رحمت بود، هر چه او را بایست، از برای امت بایست، و هر شربتی که بقهر نوش کرد از بهر غم و تیمار امت کرد، و هر بلائی که کشید از بهر آسایش امت کشید، ازین جهان که رفت در غم امت رفت و فردا که سر از خاک دولت بر آرد در غم و تیمار امت بر آرد، میگوید و احشرنی فی زمرة المساکین ,
3 با یاد تو زیر خاک در خواهم شد با درد تو سر ز خاک بر خواهم کرد
و از حضرت ذو الجلال بنعت منّت این نواخت و اعزاز روان که یا سید، ما عیسی مریم را بآسمان بردیم، تا هیچ کس ازان صنم پرستان موکب دولت او در نیابند، و روضه موسی کلیم در زمین پنهان کردیم تا جهودان روی زینهار نبینند، اما شخص عزیز تو و نهاد کریم تو بخاک مدینه فرو آوردیم و بآسمان نبردیم تا امت تو تا قیامت از عذاب گور ایمن شوند که ما در قرآن مجید خبر چنان دادیم که وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ، یا محمد ما مدینه را سراپرده امن امت تو ساختیم، هر که بزیارت تو آید در پرده عنایت تو آمد، و هر که درین خاک فرو شد در حمایت رحمت تو آمد، وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. ,
قوله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ بدانید که هر چه از دشمن یابید، فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ خدای را است پنج یک آن، وَ لِلرَّسُولِ و رسول را، وَ لِذِی الْقُرْبی و حق خویشان، وَ الْیَتامی و نارسیدگان پدر مردگان، وَ الْمَساکِینِ و درویشان، وَ ابْنِ السَّبِیلِ و راه گذریان، إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ اگر ایمان آوردید بخدای، وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا و از آنچه فرو فرستادیم بر بنده خویش، یَوْمَ الْفُرْقانِ روز که جدایی پیدا شد، یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ آن روز بود که دو گروه روی بر روی آوردند، وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. (۴۱) و خدای بر همه چیز تواناست. ,
إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا آن گه که شما بگوشه نزدیکتر بودید از وادی، وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی و ایشان دورتر بگوشه از آن، وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ و دشمنان شما فروتر از شما، وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ و اگر شما آن کار سگالیده بودید با هم، لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعادِ در وعده نهادن ناهموار سخن بودید، وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا لکن خواست خدای بر گزارد کاری که درخواست وی کردنی بود، لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ، تا هر که تباه شود و گمراه ماند از کاری روشن تباه ماند، حجت بر وی درواخ گشته و پیغام بوی رسیده، وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ و هر که زنده ماند نه پندار و گمان، وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ (۴۲) و خدای شنوائیست دانا. ,
إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنامِکَ قَلِیلًا بتو مینمود خدای ایشان را در خواب تو اندکی، وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثِیراً و اگر ایشان را بشما فراوان نمودید، لَفَشِلْتُمْ شما بد دل شدید، وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ و در جنگ ایشان با یکدیگر ناراست و مختلف بودید، وَ لکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ لکن خدا کاری خواست ببرد و بگزارد و مؤمنانرا ازان سلامت داد، إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. (۴۳) که خدای دانا است بهرچه در دلها است. ,
وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ و ایشان را بشما مینمود، إِذِ الْتَقَیْتُمْ آن گه که هام دیدار گشتید، فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا در دیدار چشمهای شما اندک نمود، وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ و شما را اندک نمود در دیدار چشم ایشان، لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً آن را کرد تا خدا بر گزارد کاری، کانَ مَفْعُولًا که درخواست وی کردنی بود، وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ. (۴۴) و کارها با خدا میگردد. ,
قوله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ این معطوف است باول سورة، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ. وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ ای ما اصبتم و اخذتم من الکفار قهرا و قسرا من شیء قلیل و کثیر. هر مال که غازیان و جنگیان از دست کافران بیرون کنند بجنگ و قهر، آن را غنیمت گویند، و هر مال که کافران از سر آن برخیزند و بجای بگذارند از بیم مسلمانان، و مسلمانان فراسر آن رسند بیجنگ و بیحرب، یا ایشان بصلح خود در پذیرند چون خراج و جزیت آن را مال میگویند، و از این هر دو صنف خمس بیرون باید کرد، و آن خمس بر پنج سهم بخشیدن، چنان که خدای گفت جل جلاله: فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ، نام خدای در مفتتح کلام نه از بهر آنست که او را سهمی است، بل که تعظیم راست، و تیمن و تبرک را، و حقیقت آنست که للَّه الدنیا و الآخرة ملکا و ملکا. پس معنی آنست که: فان للرسول خمسه، یک سهم رسول خدایراست، و آن بیت المال است، امروز با مصالح مسلمانان گردانند، چون سد ثغور و ارزاق قضات و مؤذنان و امثال آن، و در خبر است که مصطفی ص آن گاه که از خیبر بازگشته بود فرمود: تا مال غنیمت با هم آوردند قسمت را، و گفت: ردوا الخیط و المخیط فان الغلول نار و عار، آن گه تایی موی بدست گرفت، گفت: انه لا یحل لی من هذا المغنم مثل هذا الا الخمس، و الخمس مردود فیکم، دیگر سهم از آن خمس حق خویشان رسول است، ایشان که از زکوات و صدقات فریضه محروماند، و ایشان بنو هاشماند و بنو المطلب. و هاشم و مطلب پسران عبد منافاند. ,
هاشم جد مصطفی است، و مطلب جد شافعی، و عبد مناف را دو پسر دیگر بود: عبد الشمس و نوفل. عبد الشمس جد عثمان بن عفان بود و نوفل جد جبیر بن مطعم. ,
بنو نوفل و بنو عبد الشمس از خمس محروماند، هر چند که با بنو عبد المطلب بدرجه یکساناند، از بهر آنکه رسول خدا ایشان را محروم کرد، چون طلب کردند و ذلک فیما ,
روی جبیر بن مطعم، قال: لمّا قسم رسول اللَّه ص سهم ذوی القربی بین بنی هاشم و بنی المطلب، جئت انا و عثمان، فقلنا یا رسول اللَّه، هؤلاء بنو هاشم، لا ننکر فضیلتهم لمکانک الّذی وضعک اللَّه به فیهم، أ رأیت اخواننا من بنی المطلب اعطیتهم و ترکتنا، و انما نحن و هم بمنزلة واحدة. قال: انّهم لم یفارقونی فی جاهلیة و لا اسلام و انما بنو هاشم و بنو المطلب شیء واحد، ثمّ شبّک بین اصابعه. ,
قوله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ... الایة، غنیمت مال کافران است که مسلمانان بران ظفر یابند بوقت قتال و جهاد، و گفتهاند جهاد دو قسم است: جهاد ظاهر، و جهاد باطن، جهاد ظاهر با کافر است به تیغ، و جهاد باطن با نفس است بقهر. ,
مجاهدان به تیغ سه مردند: کوشنده مأجور و خسته مغفور و کشته شهید. همچنین مجاهدان با نفس سه مردند، یکی میکوشد وی از ابرار است، یکی میتازد وی از اوتاد است یکی باز رسته وی از ابدال است. او که در جهاد کفّار است بمال غنیمت توانگر شود، او که در جهاد نفس است بدل توانگر شود، توانگر بمال آن مال وی یا حلال است و محنت، یا حرام است و لعنت، و توانگر بدل همتی دارد مه از دنیا و مرادی مه از عقبی. مصطفی ص جهاد نفس را عظیمتر خواند، و بزرگتر گفت: رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر ,
از بهر آن که از دشمن حذر توان کرد و از نفس حذر کردن نتوان. و با هر دشمنی اگر بسازی از شر وی ایمن گردی، و با نفس اگر بسازی هلاک خود در آن بینی. و آزاد بار نفس آنست که مصطفی ص گفت: ان اللَّه لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم، گفت: خدای بدل نگرد و بنفس ننگرد، و معلوم است که نگرستن تأثیر محبت است، و نانگرستن تأثیر بغض، اگر نفس دشمن داشته حق نبودی بوی نظر کردی، چنان که بدل کند. ,
پس واجب کند نفس را دشمن داشتن، و موافقت حق را بنظر مهر و محبت بوی ننگرستن، و در معرکه مجاهدت به تیغ ریاضت قهر وی کردن، و دیده مراد وی بناوک تفرید و تجرید بر دوختن ازینجا گفت مصطفی ص: «من مقت نفسه فی ذات اللَّه آمنه اللَّه من عذاب یوم القیمة»، و در این معنی حکایت احمد بن خضرویه شاد کن! آخر دریافتم که نفس میگوید که هر روز مرا به تیغ مجاهدت هزار ضربت زنی و هزار بار بکشی و خلق را از آن آگاهی نه، باری بغزا روم تا یکباره کشته شوم و شهید باشم و جهانیان باز گویند که احمد خضرویه در غزا شهادت یافت، گفتم: صعب خصمی که نفس است که نه در دنیا موافقت نماید، نه در عقبی سعادت خواهد، کمین ریا خواست که بر من گشاید، و در زمره هالکان آرد، تا رب العزة مرا از مکر وی آگاهی داد، و در جناب کرم و لطف مرا جای داد، آن گه در وردها بیفزودم و الطاف کرم بسی دیدم. ,
قوله تعالی: وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا و اگر تو دیدید آن گه که میرانند کافران را، الْمَلائِکَةُ فریشتگان، یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ میزدند ایشان را بر رویها و پشتها، وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ. (۵۰) میچشید عذاب آتش. ,
ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ این بآنست که دست شما پیش فرا فرستاد شما وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ. (۵۱) و خدای ستمکار نیست بندگان را. ,
کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ بمشرکان قریش همان بود که بآل فرعون بود وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ و ایشان که پیش از ایشان بودند، کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ کافر شدند به پیغامهای خداوند و نشانهای او، فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ تا فرا گرفت خدای ایشان را بگناه ایشان، إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ که خدای سختگیر است شَدِیدُ الْعِقابِ. (۵۲) سخت سرانجام نمودن ایشان را. ,
ذلِکَ این بآنست، بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً که خدای نبود آن را که بگرداند و تغییر کند، نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ نیکویی را و نعمتی را که بآن نیکویی کرد بر قومی، حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ تا آن گه که ایشان آن را تغییر کردند و بگردانیدند بخویشتن خویش، وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. (۵۳) و خدای شنوایی است دانا. ,
قوله تعالی: وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا، جماعتی مفسران گفتند: این آیت در شأن کشتگان روز بدر آمده است که چون روی به مسلمانان نهادند بوقت جنگ، فریشتگان بر پشتهای ایشان میزدند. مردی گفت یا رسول اللَّه! رأیت بظهر ابی جهل مثل الشراک. بر پشت بو جهل نشان ضربتها دیدم هم چون دوال. فقال: ذاک ضرب الملائکة، رسول خدا گفت: آن ضرب فریشتگان بوده. و عن انس بن مالک قال: وقف رسول اللَّه ص یوم بدر علی القلیب، فقال: ای ابا جهل بن هشام و ای عتبة بن ربیعة و ای ولید بن عتبة و ای فلان بن فلان، بئس عشیرة النّبی کنتم، و بئس بنو عم النبی کنتم، هل وجدتم ما وعد ربکم حقاً. فقال عمر: بابی انت و امی یا رسول اللَّه! هل یسمعون کلامک الساعة و قد جیّفوا؟ قال: و الّذی بعثنی بالحقّ، انّهم یسمعون کما تسمع، و لکن لا یقدرون ان یجیبوا. ,
این خبر دلیل است که مرده در گور سخن زندگان شنود و از احوال ایشان خبر دارد. و ممّا یدلّ علیه ما روی عن ابی هریرة قال: ان اعمالکم تعرض علی اقربائکم من قرنائکم فان رأوا خیراً فرحوا به و ان راوا شرا کرهوا، و انّهم لیستجیرون المیت اذا اتاهم حتی ان الرجل لیسأل عن امراته تزوجت ام لا؟ و روی ان عادا لما اهلکها اللَّه، قام فیهم نبیهم علیه السلام فقال: ای عاد! هل وجدتم ما وعد ربکم حقا؟ هل زلزلت اقدامکم و رجفت قلوبکم و سقت الاحقاف علیکم؟ و الذی نفسی بیده انهم لیسمعون مقالتی. ,
و گفتهاند این آیت عام است همه کافران را خواهد که بوقت قبض روح فریشتگان ایشان را زنند. ,
یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ ما اقبل منهم، وَ أَدْبارَهُمْ ما ادبر منهم، یضربون اجسادهم کلها. ابراهیم بر ملک الموت رسید گفت: یا ملک الموت! خواهم که ترا بینم بآن صورت که قبض روح کافران کنی. گفت یا ابراهیم: طاقت نداری. گفت لا بد است. ,
قوله تعالی: وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا... الایة. مرگ چهار قسم است: (مرگ اهانت و لعنت، و مرگ حسرت و مصیبت، و مرگ تحفة و کرامت، و مرگ خلعت و مشاهدت). مرگ لعنت مرگ کافران است، حسرت مرگ عاصیان است، و مرگ کرامت مرگ مؤمنان است، مرگ مشاهدت مرگ پیغمبران است. مرگ لعنت را گفت: وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا....جایی دیگر گفت: وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ. یا سید، اگر بینی تو آن کافران را در آن سکرات مرگ، و آن زخم و ضرب فریشتگان عذاب که از سیاست و هیبت و نهیب ایشان آسمان و زمین میلرزد، آن کافر در میان دود و آتش و بوی ناخوش گرفتار شده و ضربت ملک و قطیعت ملک بر دل آمده، اگر بنالد بر خود درد افزاید و اگر بزارد نداء لا بشری آید، گرد نوایست بر رویش نشسته و آتش قطیعت در جان افتاده و دوزخ پر زفیر کرده و ملک از وی بیزار گشته، زینهار از قهر قطیعت، زینهار از داغ فرقت. اما مرگ حسرت مرگ عاصیان است که روزگار را بغفلت بسر آورده و در طاعات و عبادات تقصیر کرده، ناگاه در قبض ملک الموت اوفتاده و در سکرات مرگ گرفتار شده. از یک سوی فریشته رحمت بیند شرمش آید که خیرها کم کرده از دیگر سوی فریشته عذاب بیند بترسد از آنکه بدها و زشتها کرده، آن بنده عاصی بیچاره میان مانده و چشم بر غیب نهاده، تا خود چه آید، از غیب کرامت آید یا اهانت! فضل بیند یا عدل! پس فریشتگان طاعت و معصیت بر وی عرضه کنند، طاعت اندک، بیحرمتی گزاف، کاری فراوان حسرتش بر حسرت بیفزاید و معصیت بر معصیت! پس آن اعمال وی طاعت اندک و معصیت فراوان هر دو مهر کنند و بگردن وی اندر آویزند، در نعش هم چنان و در لحد هم چنان، و بقیامت هم چنان، چنان که رب العزه گفت: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ. سه دیگر مرگ تحفه و کرامت است مؤمنان را و نیک مردان را، فریشتگان رحمت بصد هزاران لطف و کرامت و رفق و راحت و بشری و بشارت، قبض روح پاک ایشان میکنند و بالطاف و کرم و نواخت بینهایت بشارت میدهند، که سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. و مصطفی ص گفت تحفة المؤمن الموت. عطاء مؤمن مرگ است، زیرا که حجاب مؤمن از حق نفس اوست، و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هیچ عطای و تحفه بدان نرسد که راه دوست بریشان گشاده گردد و حجابها برداشته شود. ,
2 از این مرگ صورت فکن تا نترسی از این زندگی ترس کاکنون در آنی
3 از این زندگی زندگانی نخیزد که گرگست و ناید ز گرگان شبانی
بشر حارث گفت: شتّان بین قوم و بین قوم، قوم موتی و یحیی القلوب بذکرهم و قوم احیاء قسمت القلوب برؤیتهم. گویند درویشی این آیت از کسی بشنید که إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ وقتش خوش گشت سماعش افتاد نعره بزد و گفت آه کی بود که این روز آید و این درویش از بند بر آید، گفتند ترا چه روی نمود از این؟ گفت: دنیا حجابست و قیامت وقت مشاهدت و دوستان را حجاب بلاست و مشاهدت عطا، کی باشد که از این حجاب بار رهیم و بدولت و مواصلت رسیم. ,
قوله تعالی: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ ای پیغامبر بسنده است ترا خدای، وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. (۶۴) و ایشان که پی برانند بتو از گرویدگان. ,
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ ای پیغامبر، حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ گرم کن و بر انگیز گروندگان را بر کشتن کردن، إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ اگر از شما بیست تن بود شکیبایان، یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ باز بشکنند دویست تن را، وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ و اگر از شما صد تن بود، یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا باز شکنند هزار تن را از کافران، بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ. (۶۵) این بآنست که ایشان و حقّ از باطل باز نشناسند. ,
الْآنَ اکنون، خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ سبک کرد خدا بار از شما، وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً و بدانست و بدید که در شما سستی و بیچارگی است، فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ و اگر از شما صد تن بود شکیبا، یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ باز شکنند دویست تن را، وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ و اگر از شما هزار تن بود، یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ باز شکنند دو هزار تن را، بِإِذْنِ اللَّهِ بیاری خدا و دستوری وی و فرمان وی، وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ. (۶۶) و خدا بیاری با شکیبایان است. ,
ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری هرگز نبود پیغامبری که وی را اسیران در دست آمد، حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تا پیش از این خوناب او را افکند در زمین، تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا عرض این جهان میخواهید و آنچه از آن فرا دست آید، وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ و خدا شما را آخرت میپسندد، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (۶۷) و خدا تواناییست دانا. ,