قوله تعالی: وَ یا آدَمُ اسْکُنْ ای: و قلنا له بعد اخراج ابلیس من الجنة: یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ ای اتخذاها مسکنا تسکنان فیه. پس از آنکه ابلیس نافرمانی کرد، و او را از بهشت بیرون کردند، با آدم (ع) این خطاب رفت که: یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ. ای آدم! در جنة الخلد آرام گیر تو و جفت تو حوا، و آن را مسکن خویش سازید. سکون ضد، حرکت است، و ساکن منزل اگر چه حرکت کند، او را ساکن گویند، که سکون بر حرکت غلبه دارد در بیشترین اوقات شبانروز. و این بهشت که آدم را فرمودند تا در آن نشیند جنة الخلد است، که رب العزة مؤمنان را آفریده، و ایشان را وعده داده که در آن شوند، و ذلک فی قوله: قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ؟ مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ، تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا. قومی از اهل بدعت گفتند: آن بهشتی بود در آسمان که آدم و حوا را بود علی الخصوص، نه آن جنة الخلد که مؤمنان را وعده دادهاند، و قومی گفتند: در زمین بود آن بهشت، و این هر دو قول باطلست، و قول درست آنست که اول گفتیم. ,
فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما متی شئتما، و أین شئتما و کیف شئتما. وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ یقال: قرب الشیء، لازم، و قربته متعدّ، و الشجرة هی شجرة العلم، من اکل منها علم الخیر و الشر، و قیل: شجرة الخلد التی تأکل منها الملائکة، و قیل: شجرة من اکل منها احدث، و لا ینبغی أن یکون فی الجنة حدث. و عن اهل الکتابین انها شجرة الحنظل، ای لیستدلا علی مرارة احوال الدنیا، و قیل: هی الکرم. قال سعید بن المسیب: و اللَّه ما اکل منها و هو یعقل، و لکن حوا عصرت الکرم فسقته حتی سکر، ثم قادته. ,
فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ موضعه من الاعراب نصب علی الجواب، و قیل جزم علی النهی. ,
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ ای وسوس الیهما. قیل: کان وسواسا و الهاما، و قیل: کان کلاما، لقوله عقیبه: «وَ قالَ ما نَهاکُما»، و قیل: اصل الوسوسة الدعاء الی امر بصورت خفیّ کالخشخشة و الهینمة. لِیُبْدِیَ لَهُما این لام لام عاقبت گویند، یعنی: ان عاقبة تلک الوسوسة ادّت الی ان بدت لهما سوآتهما. سوآة نامی است آن موضع را از عورت که پوشیدن آن فرض است، آن گه آن را نام نهادند هر چیز را که آدمی آن را پوشیده خواهد از افعال فواحش. یقال: وجدت فلانا علی سوأة، ای علی فاحشة، و قابیل گفت برادر خویش را: «سَوْأَةَ أَخِی». جیفه هابیل را سوأة خواند از بهر آنکه نمیخواست که او را کشته بینند، که در ظهور او سوأة فعل قابیل میپیدا شد. قتاده گفت: هما کانا لا یریان سوآتهما قبل المعصیة، و قیل: لم یکن یری کل واحد منهما عورة صاحبه قبل المعصیة، فلما عصیا بدت عوراتهما. ,
قوله تعالی وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و نیکیها کردند لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها بر کس ننهیم مگر توان او أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ ایشانند که بهشتیاناند هُمْ فِیها خالِدُونَ (۴۲) جاویدی جاویدان در آن.وَ نَزَعْنا و بیرون کشیدیم ما فِی صُدُورِهِمْ آنچه در دلهای ایشان بود مِنْ غِلٍّ از ناراستی با یکدیگر و ناحق شناسی تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ میرود زیر ایشان در بهشت جویهای روان وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ و سخن ایشان در بهشت آنست که گویند: حمد و ستایش نیکو خدای را الَّذِی هَدانا لِهذا او که راه نمود ما را باین جای و باین کار و باین روز وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ و نه آنیم ما که باین روز و باین جای راه خواستیم دانست و توانست لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ اگر نه آن بودی که راه نمود اللَّه ما را لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فرستادگان خداوند ما براستی بما آمده بودند وَ نُودُوا و آواز دهند ایشان را أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ که آنک این بهشت أُورِثْتُمُوها آن را بشما میراث دادند بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۴۳) بآن کردارهای نیکو که میکردید. ,
وَ نادی أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ و آواز دهند اهل بهشت اهل آتش را: أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا که آنچه خداوند ما ما را وعده کرده بود راست یافتیم فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا آنچه شما را بآن میتهدید کرد و وعده داد راست یافتید؟ قالُوا نَعَمْ جواب دهند که آری، یافتیم فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ تا درین سخن باشند آواز دهد آواز دهندهای ببانگ بلند از میان ایشان أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ (۴۴) که لعنت خدا و راندن وی بر آن ستمکاران بر خود. ,
الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ایشان که میبر گردانیدند از راه خدای وَ یَبْغُونَها عِوَجاً و آن را عیب میجستند و در آن کجی میبیوسیدند وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ (۴۵) و ایشان بروز رستاخیز کافران. ,
وَ بَیْنَهُما حِجابٌ و میان اهل آتش و اهل بهشت پردهای است وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ و بر سر آن سور بر کنگرهها آن مردانیاند یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ که میشناسند هم بهشتیان را بسیمای ایشان، و هم دوزخیان را بسیمای ایشان وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ و آواز دهند از آن بالا باهل بهشت أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ گویند: سلام بر شما باد لَمْ یَدْخُلُوها در نرفتهاند در بهشت انیز وَ هُمْ یَطْمَعُونَ (۴۶) اما امید میدارند. ,
قوله تعالی: لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ و هو نوح بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ، و هو ادریس بن برد بن مهیائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم، و هو اول نبی بعد ادریس، ارسله اللَّه تعالی الی ولد قابیل و من تابعهم من ولد شیث. ,
و کان نوح نجارا، بعثه اللَّه الی قومه، و هو ابن اربعین سنة، و بقی فی قومه یدعوهم الف سنة الا خمسین عاما، ثم عاش بعد الطوفان ستین سنة حتی کثر الناس و نشوا. و نام وی سکن بود و از بس که بر قوم خود نوحه کرد او را نوح نام کردند، و نهصد و پنجاه سال قوم را دعوت کرد. هر روز که بر آمد شوختر و متمردتر و عاصیتر بودند، و آخر از اول صعبتر و کافرتر بودند. همی گفتند: این آن مرد است که پدران ما او را خوار داشتند، و از وی هیچ نپذیرفتند، و هر روز وی را چند بار بزدندی، چنان که بیهوش شدی. ,
چون بهش باز آمدی، گفتی: اللهم اغفر لقومی فانهم لا یعلمون. امید میداشت که ایمان آرند، از آن همی گفت: «اغفر لقومی» تا آنکه او را گفتند: لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ. پس از ایمان ایشان نومید شد، گفت: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً. چون ایشان را دعوت کردی، گفتی: یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ کسایی غیره بجرّ خواند بر نعت اله. باقی برفع خوانند بر تقدیر: ما لکم غیره من اله، او ما لکم اله غیره. إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ ان لم تؤمنوا عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ یعنی یوم القیامة. این خوف ایجاب است نه خوف شک. ,
قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الملا الاشراف و الکبراء یملئون العین و القلب عند المشاهدة. قال ثعلب: الملا القوم و النفر و الرهط لیس فیهم امرأة. إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ای بیّن، لانه ضلال و باطل. ,
قوله تعالی: وَ لُوطاً و فرستادیم لوط را إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ گفت قوم خویش را أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ میزشتی کنید و ناخوب و ناسزا بدست دارید؟ ما سَبَقَکُمْ بِها پیشی نکرد بآن کار بر شما مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (۸۰) هیچ کس از جهانیان. ,
إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً بمردان میرسید بوایست مِنْ دُونِ النِّساءِ فرود از زنان بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (۸۱) آری که شما قومیاید گزافکاران. وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم وی إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنکه گفتند: أَخْرِجُوهُمْ بیرون کنید ایشان را مِنْ قَرْیَتِکُمْ از شهر خویش إِنَّهُمْ أُناسٌ که ایشان مردمانیاند یَتَطَهَّرُونَ (۸۲) که از کار ما پاکیزگی جویند. فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ برهانیم او را و کسان او را إِلَّا امْرَأَتَهُ مگر زن او را کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۸۳) از جمله هالکان بود آن زن. وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً و ببارانیدیم بر ایشان بارانی فَانْظُرْ درنگر کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (۸۴) که چون بود سرانجام جرم داران! وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً و فرستادیم بمدین مرد ایشان را شعیب قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ گفت ای قوم! اللَّه را پرستید ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ نیست شما را خدایی جز از او قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ آمد بشما نشانی و پیغامی روشن از خدای شما فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ تمام پیمایید و سنجید وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ و چیزهای مردمان بمکاهید وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها و در زمین تباهی مکنید پس آنکه اللَّه آن را باصلاح آورد ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۸۵) شما را آن به است اگر گرویدگاناید. ,
وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ و باژ ستدن را منشینید بهر راهی تُوعِدُونَ میترسانید مردمان را وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و از راه خدای باز میدارید مَنْ آمَنَ بِهِ آن کس که بگرویده بود وَ تَبْغُونَها عِوَجاً و دین خدایی را بیعیب جویید که آن را کژی مینمائید وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا و یاد کنید که اندکی بودید فَکَثَّرَکُمْ فراوان کرد اللَّه شما را و انبوه وَ انْظُرُوا و نگرید کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ (۸۶) چون بود سرانجام مفسدان پیش از شما؟ ,
وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا و اگر چنان بود که گروهی از شما استوار گیرد مرا و بگرود بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ بآن چیز که مرا بآن فرستادهاند وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا و گروهی بنگروند فَاصْبِرُوا شکیبایی کنید حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا تا اللَّه برگزارد میان ما کار وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ (۸۷) و بهتر برگزارندگان اوست. ,
قوله تعالی: وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ الایة اقوال مفسران درین آیت مختلف است. قومی گفتند: این خلق آدم است و تصویر وی، یعنی: خلقنا اباکم و صوّرنا اباکم، یعنی آدم (ع)، بحکم آنکه فرزندان همه از اجزاء اواند، و منفصل ازو. ,
خلق آدم را منزلت خلق همگان داد، و مضاف الیه بجای مضاف نهاد. و قول جمهور مفسران در خلق و تصویر آدم (ع) آنست که: رب العزة چون خواست که آدم را بیافریند، بزمین وحی آمد که: انی خالق منک خلقا، منهم من یطیعنی، و منهم من یعصینی، فمن اطاعنی ادخلته الجنة، و من عصانی ادخلته النار. ,
گفت: من از تو خلقی خواهم آفرید ازیشان هست که فرمان برداری کند، و هست که نافرمان شود. هر که فرمان بردار بود، او را ببهشت فرو آرم، و هر که نافرمان بود او را بآتش بسوزم. ,
پس جبرئیل را فرستاد، تا قبضهای خاک بردارد. زمین بفریاد آمد: انی اعوذ بعزة الذی ارسلک أن تأخذ منی الیوم شیئا یکون فیه غدا للنّار نصیب. زمین بزنهار آمد جبرئیل او را زنهار داد، و بازگشت. میکائیل آمد بفرمان حق تا قبضهای بردارد، همان شنید و بازگشت. ملک الموت آمد بفرمان حق جل جلاله. زمین همان گفت. ملک الموت جواب داد که: و أنا اعوذ بعزته ان اعصی له امرا. قبضهای برگرفت از چهار گوشه زمین، از روی آنکه در آن هم شور بود و هم خوش، هم سرخ و هم سیاه و هم سپید، هم هامون و هم شکسته. لا جرم فرزندان آدم مختلف آمدند چنان که قبضه خاک مختلف بود، فمنهم الطیّب و الخبیث و الصالح و الجمیل و القبیح. از آن است که رنگهاشان مختلف است، و صورتها و لونها و خلقها مختلف. قال اللَّه تعالی: وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ. ,
روی ابی بن کعب قال، قال النبی (ص): «من قرأ سورة الاعراف جعل اللَّه بینه و بین ابلیس سترا، و کان آدم له شفیعا یوم القیامة». ,
این سورة الاعراف بعدد کوفیان دویست و شش آیت است، و سه هزار و هشتصد و بیست و پنج کلمه، و سیزده هزار و هشتصد و هفتاد و هفت حرف. جمله بمکه فرو آمد بروایت جویبر از ضحاک. مقاتل گفت: مگر پنج آیت که در مدنیات شمرند: وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ تا بآخر پنج آیت. گفت: این پنج آیت به مدینه فرو آمد باقی همه به مکّه فرو آمد. ,
و درین سورة منسوخ نیست مگر یک آیت، و هی قوله تعالی: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ. گفتهاند که: اول این آیت منسوخ است، و میانه آیت محکم، و آخر آیت منسوخ. اول گفت: خُذِ الْعَفْوَ یعنی الفضل من اموالهم، و این آن بود که در ابتداء اسلام کسی که صاحب مال بود، هزار درم از بهر خویش بنهادی، یا ثلث مال، و باقی بصدقه دادی. و اگر صاحب ضیاع و زرع بودی، یک ساله نفقه خود و عیال بنهادی، و باقی بصدقه دادی. اگر پیشه ور بودی، قوت یک روزه بنهادی، و باقی بصدقه دادی. پس زکاة فرض آن را منسوخ کرد. و میانه آیت، «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» یعنی بالمعروف، این محکم است، وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ منسوخ است بآیت سیف. ,
المص نامی است از نامهای قرآن بقول حسن. آن گه گفت: کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ تا معلوم شود که نام قرآن است. میگوید: قرآن نامهای است فرو فرستاده بتو. ابن عباس گفت: انا اللَّه الصادق. بروایتی دیگر هم از وی: انا اللَّه افصل. زید بن علی گفت: انا اللَّه الفاصل. عکرمه گفت: انا اللَّه اعلم و أصدق. عطاء بن ابی رباح گفت: ثنائی است که اللَّه بر خویشتن کرد بسزای خویش و بقدر خویش. ابن عباس گفت: سوگند است که اللَّه یاد کرد بنام خویش و صفت خویش. قومی گفتند: معنی این همانست که گفت: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؟ و شرح این کلمات در صدر سورة البقره مستوفی رفت. ,
قوله تعالی: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بدان که معنی ایمان تصدیق است، و حقیقت آن از روی شرع استوار داشتن است بدل، و اقرار است بزبان، و کردار است بتن و بمال، و تا این هر سه خصلت بهم مجتمع نشوند، نام ایمان بر وی نیفتد، و نه نام اسلام، که مؤمن مسلمان است و مسلمان مؤمن. ,
ایمان و اسلام دو ناماند دین حنیفی را، که مشتمل است بر اعمال ظاهر و باطن. بلی چون مفرد کنند، اعمال ظاهر را اسلام گویند چون نماز و زکاة و حج و صوم، و اعمال باطن را ایمان گویند چون معرفت و تصدیق و یقین، و همه در هم بسته است، که این بی آن بسر نشود، و آن بی این بکار نیاید، چون همه بهم آمده خواه آن را اسلام خوان و خواه ایمان. ,
مصطفی (ص) اعمال ظاهر را ایمان نام نهاد در آن خبر صحیح که: وفد عبد القیس آمدند بر رسول خدا، و گفتند: یا رسول اللَّه! مرنا بأمر نخبر به من وراءنا، و ندخل به الجنة، فأمرهم رسول اللَّه بالایمان باللّه وحده، قال: «ا تدرون ما الایمان باللّه وحده»؟ ,
قالوا: اللَّه و رسوله اعلم. قال: «شهادة ان لا اله الا اللَّه و ان محمدا رسول اللَّه، و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة، و صیام رمضان، «و ان تعطوا من المغنم الخمس»، و هم این اعمال ظاهر را اسلام نام نهاد در آن خبر اعرابی که گفت: یا محمد! اخبرنی عن الاسلام. قال: «الاسلام أن تشهد ان لا اله الا اللَّه و أن محمدا (ص) رسول اللَّه، و تقیم الصلاة، و تؤتی الزکاة، و تصوم رمضان، و تحج البیت ان استطعت الیه سبیلا». ,
قوله تعالی: وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ الایة خداوند حکیم، جبار نام دار عظیم، کردگار رهی دار علیم، جل جلاله و عظم شأنه، منت مینهد بر فرزند آدم، و نیک خدایی و نیک عهدی خود در یاد ایشان میدهد. میگوید: شما را من آفریدم، و چهرههای زیباتان من نگاشتم. قد و بالاتان من کشیدم. دو چشم بینا و دو گوش شنوا و زبان گویاتان من دادم. و من آن خداوندم که از نیست هست کنم، وز نبود بود آرم، وز آغاز نوسازم. نگارنده رویها منم. آراینده همه نیکوئیها منم. جفت سازنده هر چیز با یار منم. ,
کننده هر هست چنان که سزاوار منم. آسمان و زمین و جمادات آفریدم اظهار قدرت را، ملائکه و شیاطین و جن آفریدم اظهار هیبت را. آدم و آدمیان را آفریدم اظهار مغفرت و رحمت را. هفتصد هزار سال جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و کروبیان و حافّین و صافّین گرد کعبه جبروت طواف کردند، و سبوح قدوس گفتند. هرگز بنام ودودی و مهربانی و دوستی ما راه نبردند، و خود نشناختند. هرگز زهره نداشتند که دعوی دوستی ما کنند، ما خود دعوی دوستی خاکیان کردیم که: نحن اولیاءکم، یحبهم. چندین نام خود از دوستی و مهربانی بر ایشان مشتق کردیم که: هو الغفور الودود الرؤف الرحیم. فریشتگان را همه قهاری و جباری نمودیم، در حجب هیبتشان بداشتیم. خاکیان را همه رءوفی و رحیمی نمودیم، بر بساط انبساطشان بداشتیم. در میان فریشتگان جبرئیل مقدم و محترم بود، و بتخاصیص قربت مخصوص بود، و نامش خادم الرحمن بود. پیوسته بر بساط عدل بنعت هیبت ایستاده بود. هرگز بساط فضل و انبساط ندیده بود. تا آدم صفی (ع) نیامد فراق و وصال و رد و قبول نبود. حدیث دل و دلارام و دوستی نبود. این عجائب و ذخائر همه در جریده عشق آمد: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ. از آدم تسبیح و تقدیس بیش نبود. کار ایشان یک رنگ بود. عجائب خدمت و آداب صحبت و ذخائر مودت و لطائف محبت بآدم پیدا گشت، که بوقلمون تقدیر بود. ,
3 این رسم قلندری و آئین قمار در شهر تو آوردی ای زیبا یار!
ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فریشتگان را فرمودند که آدم را سجود کنید. سرش آنست که فریشتگان بچشم تعظیم در آن عبادت بیفترت خود مینگرستند، و تسبیح و تقدیس خویش را وزنی تمام مینهادند، و لهذا قالوا: وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ. ,
قوله تعالی: قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ این جواب ایشان است که کارهایی دیدند و رسمهایی که در جاهلیت پدران ایشان نهاده بودند، و گمان بردند که آن را آغاز راست است، و از آسمان بآن فرمان است، گفتند: «وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها» رب العالمین آن برایشان رد کرد، یعنی آن فحشاء است، و اللَّه بفحشاء نفرماید، بلکه بعدل فرماید. أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ ای: بالعدل. میگوید: اللَّه بداد میفرماید، بدانستن هر چیز بر آن جای که هست، و نگرستن بهر چیز بآن سزا که هست. آفریدگار بخدایی دانی، و آفریده ببندگی دانی، و حرام بحرامی دانی، و حلال بحلالی دانی، و مردار پلید دانی. ,
وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ مسجد ایدر سجود است. یک قول آنست که هر جا که باشد در نماز روی فرا کعبه کنید، و گفتهاند: معنی آنست که دل خویش در نماز و در سجود راست دارید آن کس را که سزای سجود شما است. وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ای: وحّدوه و لا تشرکوا به شیئا. آن گه خطاب با منکران بعث گردانید، گفت: کَما بَدَأَکُمْ و لم تکونوا شیئا تَعُودُونَ خلقا جدیدا. چنان که نبودید و شما را بیافرید، هم چنان بآخر شما را باز آفریند، یعنی هم بر آن صورت اول چنان که بودید، و گفتهاند که: از شکم مادر برهنه بیرون آمدید بیهیچ چیز، فردا از خاک برهنه برآئید بیهیچ چیز (۲). ,
و منه قول النبی (ص): «یحشر الناس حفاة عراة غرلا، و اول من یکسا ابراهیم (ع)» ثم قرأ: کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا. ,
مجاهد و مقاتل گفتند: کما بدأکم فی الخلق شقیا و سعیدا فکذلک تعودون سعداء و أشقیاء، یعنی که در ازل شما را دو فرقت آفرید: فَرِیقاً هَدی یعنی هداهم لدینه، وَ فَرِیقاً حَقَّ ای وجب عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ لما سبق من علمه فیهم، و در دنیا همان دو فرقت باشد، چنان که گفت: فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ، و فردا در قیامت همان دو فرقت بر آن صفت که بودند از خاک برآیند، المؤمن علی ایمانه و المنافق علی نفاقه، و منه قوله (ص) «یموت الرجل علی ما عاش علیه و یحشر علی ما مات علیه». ,
قوله تعالی بِسْمِ اللَّهِ بنام خداوند الرَّحْمنِ بخشاینده الرَّحِیمِ مهربان. ,
المص (۱) منم خداوند دانای راستگوی، همه چیز دانم، و حق از باطل جدا کنم. ,
کِتابٌ این نامهای است أُنْزِلَ إِلَیْکَ فرو فرستاده آمد بتو فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ مبادا که در دل تو گمانی بادا از آن لِتُنْذِرَ بِهِ تا بیم نمایی و آگاه کنی بآن وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ (۲) و یادگاری است گرویدگان را. ,
اتَّبِعُوا پس روید ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ آن را که فرستاده آمد بشما از خداوند شما وَ لا تَتَّبِعُوا و پس رو مبید مِنْ دُونِهِ فرود ازو أَوْلِیاءَ هیچ معبودان و یاران و دوستان باطل را قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۳) چون اندک پند میپذیرید و حق میدریابید! ,