قوله تعالی: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ کردار آدمی دو طرف دارد: یک طرف بدل پیوسته، آن را نیت گویند، و یک طرف بتن پیوسته، آن را عمل گویند. ,
این ظاهر است و آن باطن. برین اعتبار هر چه بنده کند از محظورات و منهیات شرع بدست و پای و زبان و جوارح ظاهر آن را ظاهر الاثم گویند، و هر چه بدل بیندیشد و نیت کند از مخالف امر شرع، آن را باطن الاثم گویند. رب العالمین درین آیت میگوید: هر دو بگذارید، همان عمل بد که در ظاهر رود، و همین اندیشه و نیت بد که در باطن بود. ,
مقاتل گفت: «ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ» زنا میخواهد در سر و در علانیه، و این بدان آمد که قریش از زنا بظاهر میپرهیز کردند، و آن را کراهیت میداشتند، اما بباطن در آن بأس و بزه نمیدیدند، و از آن ننگ نمیداشتند. رب العزّة گفت: زنا بگذارید هم در آشکارا و هم در نهان، که هر دو بزه کاری است. همانست که جای دیگر گفت: وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ، و قال النبیّ (ص): «ما من ذنب اعظم عند اللَّه من نطفة حرام یضعها رجل فی رحم لا تحلّ له، و ما ضجّت الارض من عمل یعمل علی ظهرها کضجّتها من سفک دم حرام، او اغتسال جنابة من حرام، و من قدر علی امرأة حراما، فترکها مخافة اللَّه عز و جل، امّنه اللَّه من الفزع الاکبر، و حرّمه علی النار». ,
و روی ابو أمامة: «ان فتی شابّا اتی النبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه! ائذن لی فی الزنا. فأقبل علیه القوم فزجروه، فقال النبی (ص): مه مه. ثم قال النبیّ (ص): یافتی! ادن منّی. فدنا منه، فقال: اجلس، فجلس. فقال له: أ تحبه لأمک؟ فقال: لا و اللَّه، جعلت فداک یا رسول اللَّه، و لا الناس یحبونه لأمهاتهم. قال: فتحبّه لا بنتک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه! و لا النّاس یحبونه لبناتهم. قال: فتحبه لأختک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه! و لا الناس یحبونه لأخواتهم. قال: فتحبه لخالتک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه! و لا الناس یحبونه لخالاتهم. قال: فتحبه لعمّتک؟ قال: لا و اللَّه یا رسول اللَّه. قال: و لا الناس یحبونه کما لا تحب. ثم وضع رسول اللَّه (ص) یده علیه، فقال: اللهم اغفر ذنبه، و حصّن فرجه، و طهّر قلبه. فلم یلتفت بعد ذلک الی شیء». ,
قوله تعالی: قُلْ تَعالَوْا یا محمد! گوی بیائید أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ تا بر خوانم آنچه حرام کرد خداوند شما بر شما أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً انباز مگیرید با خدای هیچ چیز را وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً میوصیت کنم شما را بنیکو کاری با پدر و مادر وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ و فرزندان خویش را مکشید مِنْ إِمْلاقٍ از بیم درویشی و تنگی نفقه نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ ما روزی دهیم شما را و ایشان را وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ و گرد زشتها مگردید ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ آنچه از آن آشکارا و آنچه از آن نهان وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ و مکشید تن مسلمانان که اللَّه حرام کرد خون آن إِلَّا بِالْحَقِّ مگر بقصاص یا رجم زانی پس احصان ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ این آنست که میوصیّت کند اللَّه شما را لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۱۵۱) تا مگر دریاوید. ,
وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ و گرد مال یتیم مگردید إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مگر بآنچه آن نیکوتر حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ تا آن گه که وی ببلوغ خویش رسد و برشد خویش وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ و تمام پیمایید چون میسپارید وَ الْمِیزانَ و تمام سنجید که میسپارید بِالْقِسْطِ بسنگ راست لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها بر ننهیم بر هیچ تنی مگر توان آن وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا و چون حکم برید یا توسط کنید راست بید، یا گواهی دهید راست گوئید وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی اگر همه آن گواهی بر خویش خویشتن میدهید وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا و نذر که با اللَّه کنید بآن وفا کنید، و آن را باز آئید ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ این آنست که وصیّت میکند اللَّه شما را بآن لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (۱۵۲) تا مگر پند پذیرید و دریابید و اللَّه را یاد دارید. ,
وَ أَنَّ هذا صِراطِی و آن قرآن راه منست مُسْتَقِیماً راهی راست پاینده فَاتَّبِعُوهُ بر پی آن ایستید وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ و بر پی راهها جفته ناشایسته مروید فَتَفَرَّقَ بِکُمْ که آن راهها شما را جدا و پرکنده کند عَنْ سَبِیلِهِ از راه راست و دین او ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ این آنست که اللَّه وصیت کرد شما را بآن لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۱۵۲) تا مگر پرهیزیده آئید از عذاب و خشم خدای. ,
ثُمَّ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ پس بر ایشان خوان ای محمّد! آنچه موسی را دادیم از تورات تَماماً عَلَی الَّذِی أَحْسَنَ تمام کردن نعمت خویش را بر نیکوکاران بنی اسرائیل وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ و تفصیل دادن و روشن کردن هر چیز را از احکام دین که بکار باید وَ هُدیً وَ رَحْمَةً و راه نمونی و بخشایش لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (۱۵۴) تا مگر ایشان برستاخیز و شدن پیش خداوند ایشان بگروند. ,
قوله تعالی: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ و خدای را انبازان گفتند الْجِنَّ فریشتگان وَ خَلَقَهُمْ و فریشتگان را اللَّه آفرید وَ خَرَقُوا لَهُ و بدروغ و افتعال برو بستند بَنِینَ وَ بَناتٍ پسران و دختران بِغَیْرِ عِلْمٍ بیهیچ دانش سُبْحانَهُ وَ تَعالی چون پاک است او و برتر عَمَّا یَصِفُونَ (۱۰۰) از آن صفت که ایشان میکنند. ,
بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ نوباوه آورنده آسمانها و زمینها أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ چون تواند بود او را فرزندی! وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ و او را هرگز جفت نبود وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ و بیافرید هر چیز را وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۱۰۱) و او بهمه چیز دانا. ,
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن اللَّه خداوند شما لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدا جز از او خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ آفریدگار هر چیز فَاعْبُدُوهُ او را پرستید وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ (۱۰۲) و او بر همه چیز توانا است و کارران. ,
لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ چشمها درین جهان او را در نیابد و خردها درو نرسد وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ و او بهمه میرسد و همه را میدریابد وَ هُوَ اللَّطِیفُ و او رسیده بهمه چیز بدانش و آگاهی الْخَبِیرُ (۱۰۳) آگاه از هر چیز بدانایی. ,
قوله تعالی: وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً و آن روز که برانگیزانیم ایشان را همه بهم یا مَعْشَرَ الْجِنِّ و گوئیم: ای گروه پریان! قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ بس فراوان در دست آوردید از آدمیان وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ و گویند موافقان ایشان از مردمان، رَبَّنَا خداوند ما! اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ ما با یکدیگر جهان داشتیم، و در برخورداری بیکدیگر دنیا را باز گذاشتیم وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنا و بدرنگی که ما را نامزد کرده بودی رسیدیم قالَ گوید اللَّه ایشان را: النَّارُ مَثْواکُمْ آتش بودن گاه شما و جای شما خالِدِینَ فِیها جاوید در آن إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ مگر آن مقدار که اللَّه خواست که در آتش نباشند إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (۱۲۸) خداوند تو دانایی است راست دان. ,
وَ کَذلِکَ و هم چنان نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بدان را در دست یکدیگر میدهیم و فرا یکدیگر میرسانیم و بیکدیگر میافکنیم بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۲۹) بآن کرد که میکنند. ,
مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ای گروه پریان و مردمان! لَمْ یَأْتِکُمْ نیامد بشما پیش ازینسُلٌ مِنْکُمْ فرستادگانی از شماقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی که میخواندند بر شما سخنان من یُنْذِرُونَکُمْ و شما را بیم مینمودند و میآگاهانیدند قاءَ یَوْمِکُمْ هذا دیدن روز شما این روز شما هن الُوا مقرّ آیند و گویند:هِدْنا عَلی أَنْفُسِنا گواهی دهیم بر خویشتن غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا و فرهیفته کرد ایشان را زندگانی این جهانی شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ و گواهی دهند بر خویشتننَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ (۱۳۰) که درین جهان کافران بودند. ,
ذلِکَ آن أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ از بهر آنست تا بدانند که خدای تو بر آن نیست و نخواست مُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ که مردمان شهرها را هلاک کند به بیداد وَ أَهْلُها غافِلُونَ (۱۳۱) و اهل آن شهرها غافل و ناآگاه. ,
قوله تعالی: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ هر که نیکی آرد فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها او را است فردا ده چندان وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ و هر که بدی آرد فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها پاداش ندهند او را مگر هم چندان وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۶۰) و بر هر دو از ما ستم نیاید. ,
قُلْ گوی یا محمد! إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی من آنم که راه نمود مرا خداوند من إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ بر راه راست. دِیناً قِیَماً دینی پاینده راست مِلَّةَ إِبْراهِیمَ کیش ابراهیم حَنِیفاً آن موحد مخلص پاک وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۶۱) و ابراهیم از انباز گیرندگان نبود با خدای. ,
قُلْ إِنَّ صَلاتِی گوی نماز من وَ نُسُکِی و سجود من و قربان من وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی و زندگانی من و مرگی من لِلَّهِ خدای را است رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۶۲) خداوند جهانیان. ,
لا شَرِیکَ لَهُ با وی انباز نیست وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ و بدین فرمودند مرا وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ (۱۶۳) و من اول مسلمانم که گردن نهاد وی را. ,
قوله تعالی: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ و اگر ما فرو فرستادیمی بایشان فریشتگان وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی و پدران مردگان ایشان زنده شدی و با ایشان سخن گفتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ و ما همه چیز زنده و گوینده انگیختیمی و پیش ایشان آوردیمی تا گواهی دادندی قُبُلًا قبیل قبیل، جوگ جوگ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا ایشان آن نبودندی که بگرویدندی إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ مگر که خدای خواسته بودی وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ (۱۱۱) لکن بیشتر ایشان آنند که نمیدانند. ,
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا هم چنان کردیم لِکُلِّ نَبِیٍّ هر پیغامبری را عَدُوًّا دشمنانی شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ شوخان و ناپاکان آدمی و پری یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ فرا تن یکدیگر میدهند زُخْرُفَ الْقَوْلِ آرایش سخن غُرُوراً بفرهیب وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ و اگر خواستی خداوند تو ما فَعَلُوهُ آنچه دشمنان وی کردند هرگز نکردندی فَذَرْهُمْ گذار ایشان را وَ ما یَفْتَرُونَ (۱۱۲) و آن دروغها که میساختند. ,
وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ و تا بآن تکذیب و افترا چسبد و گراید أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ دلهای ایشان که بنمی گروند بروز رستاخیز وَ لِیَرْضَوْهُ و آن را تا بپسندند از خویشتن، آن افترا که در آناند وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ (۱۱۳) و تا بکنند آنچه ایشان کننده آن در علم خدا و خواست او. ,
أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً و من جز از خدای داوری و فرمان رانی جویم؟ وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ و او آنست که فرو فرستاد بشما این نامه مُفَصَّلًا باز گشاده و پیدا کرده احکام آن و حکم آن از یکدیگر وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ و ایشان که ما ایشان را تورات دادیم یَعْلَمُونَ میدانند أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ که این قرآن فرو فرستادهایست از خداوند تو بِالْحَقِّ براستی و سزا فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (۱۱۴) تو که محمدی از در گمان افتادگان مباش. ,
قوله تعالی: وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ الایة دیدهای باید پاک، از غشاوت غیبت نجات یافته، و از سرمه توحید مددی تمام یافته، تا نظاره اسرار صنایع ربوبیت در عالم خلقیت از وی درست آید، و آن آثار رحمت و آیات و رایات قدرت و دلالات و امارات حکمت بیند درین باغ و بستان، و انواع و الوان درختان، تا در هر جز وی از اجزاء مخلوقات و مقدورات صد هزار صنایع و بدایع و ودایع بیند نهاده، که یکی بیکی نماند. ,
سهلها معطر، بحرها معنبر، خاکها منور، باغها مزخرف، گلها ملون. یکی سرخ چون چون خون دل مشتاقان، یکی زرد چون روی زاهدان، یکی سپید چون دل مؤمنان، یکی لعل چون جان عاشقان. این همه تأثیر یک نظر حق است که هر سال یک بار بزمین نگرد. چون از آن یک نظر این همه عجائب و لطائف پدید آید، از سیصد و شصت نظر بدل دوستان گویی چه اثر نماید، و چه اعجوبه و چه لطیفه پدید آرد! وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ بندگان را میگوید که حق این نعمت بشناسید، و بشکر آن قیام نمائید، و با درویشان مواسات کنید، تا نعمت بماند، و درویش بیاساید، و دوستی حق شما را حاصل شود. به داود وحی آمد که: یا داود! خواهی که بمن نزدیک شوی، و ترا بدوست گیرم، رو درویشان را باز جوی، شکستگان را بنواز، و بایشان تقرب کن، بلقمهای نان، بشربتی آب، تا ایشان ترا دوست دارند، و بدل خود راه دهند. ای داود! من بر دل ایشان اطلاع کنم، هر که را در دل ایشان بینم، او را بدست خود گیرم. ,
وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ بر ذوق جوانمردان طریقت اسراف آنست که حظ نفس در آن است و گرچه حبهای بود یا ذرهای. بموسی وحی آمد که یا موسی! خواهی که همه آن رود که مراد تو بود، حظ نفس خود در باقی کن، و مراد خود فداء مراد ازلی کن. تو بندهای و بنده را مراد نیست، و حظ خود دیدن سیرت جوانمردان نیست، و از خود باز رستن جز کار صدیقان نیست: ,
4 تا با تو تویی ترا به خود ره ندهند چون بیتو شدی زدیده بیرون ننهند.
قوله تعالی: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً این آیه به مدینه فرو آمد در شأن مسیلمة بن حبیب الکذّاب ابو المنذر الحنفی. کافران او را رحمن تهامه میخواندند. دو کس فرستاد از مردمان خویش برسول خدا (ص). رسول ایشان را گفت: «ا تشهد أن مسیلمة نبی»؟ فقالا: نعم. فقال (ص): «لو لا ان الرّسل لا تقتل لضربت اعناقکما». ,
دو کذّاب خاستند بروزگار رسول خدا، و دعوی پیغامبری کردند: یکی کذّاب یمامه، مسیلمه، و دیگر کذّاب صنعا، اسود العبسی. رسول خدا گفت: در خواب مرا چنان نمودند که دو سوار زرین در دست من بودی، و من در آن غمگین و اندوهگن گشته. وحی آمدی بمن که باد در آن دم. باد در آن دمیدمی، و هر دو از من بپریدندی. پس من تأویل نهادم که: آن هر دو دست او رنجن زرین آن دو کذّاب اند که من در میان ایشان بودم، و در روزگار ایشان: یکی کذاب یمامه، و دیگر کذاب صنعا. قتاده گفت: این آیت در شأن هر دو کذاب فروآمد. ,
وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ این یکی عبد اللَّه بن سعد بن ابی سرح القرشی است از بنی عامر بن لوی هام شیره عثمان عفان، لختی از قرآن و وحی بنوشت با ملاء رسول خدا (ص)، و گاه گاه از خواتیم آیت که نامهای خداوند است عز و جل، چیز چیز تبدیل میکرد. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ» «علیم حکیم» مینوشت، و آنچه باین ماند، و رسول خدا (ص) آن را میدید و خاموش میبود، و تغییر نمیکرد. ,
عبد اللَّه بسکوت رسول (ص) بشک افتاد در ایمان خویش، که اگر راست میگوید که وحی است چرا تغییر نمیفرماید چون میبیند که من تبدیل میکنم؟ و ذلک انّه کان (ص) امیّا لا یکتب. پس مرتد شد، و به مکه بازگشت و گفت: «سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ». ,