1 باشد ابروی و موی و خوی تو خوب پنجشنبه به مشتری منسوب
2 باده در ده که عمر بی باده نیست نزدیک بخردان محسوب
3 خاصه بر یاد آنکه کرد خدای از پی عدل ملک او منصوب
4 شه ملک ارسلان که دولت او غالبست و عدوی او مغلوب
1 آدینه مزاج زهره دارد چون آمد لهو و شادی آرد
2 ای زهره جمال باده درده کامروزم باده به گوارد
3 بر یاد خدایگان عالم کو ملک جهان به عدل دارد
4 سلطان ملک ارسلان که جودش چون چرخ همی زمین نگارد
1 یک شنبه است و دارد نسبت به آفتاب بر روی آفتاب به من ده شراب ناب
2 ای آفتاب روی بده باده ای که آن در روشنی حکایت گوید ز آفتاب
3 بر یاد خسروی که چو می یاد او خورم آب حیات گردد در دست من شراب
4 سلطان ابوالملوک ملک ارسلان که هست او را ز چرخ تاج ملوک جهان خطاب
1 سه شنبه به مریخ دارد نسب چرا باده ندهی مرا ای عجب
2 بده باده لعل مریخ رنگ که مانند مریخ تابد به شب
3 شود مر مرا باده تلخ نوش ز دست تو ای دلبر نوش لب
4 به یاد ملک ارسلان خسروی که تاج عجم گشت و فخر عرب
1 چهارشنبه بتا نوبت عطارد راست نشاط باید کرد و نبید باید خواست
2 بتا عطارد جادو و چشم تو جادو ازین دو جادوگر مظلمت کنیم رواست
3 به پیش شاه ملک ارسلان بن مسعود که پادشاه زمینست خسرو دنیاست
4 جهان ستانی شاهی که نام او بر ملک چو مهر بر درم است و چو نقش بر دیباست
1 زحل والی شنبه است ای نگار مرا این چنین روز بی می مدار
2 زحل تیره رأیست و تاریک جرم تو خیز و می لعل روشن بیار
3 که امروز گیتی همه روشن است ز اقبال و عدل شه کامگار
4 ملک ارسلان پادشاهی که او زمانه فروزست و گیتی نگار
1 دوشنبه که دارد مزاج ماه ای ماه چو ماه مجلس بفروز و جام باده بخواه
2 چرا نخواهم باده چرا نجویم فخر که شادمانه ام از عز ملک شاهنشاه
3 ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود که فخر و کبر کند زو همیشه افسر و گاه
4 از آن سپید و سیاهست روز و شب را رنگ که روی ملک سپیدست و چتر شاه سیاه