1 کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصیب کدام غم که بدان مر مرا نبود نوید
2 اگر غم دل من جمله عمر می بودی به گیتی اندر بیشک بماندمی جاوید
3 همی بپیچم از رنج دل چو شوشهٔ زر همی بلرزم بر خویشتن چو شاخک بید
4 امید نیست مرا کز کسی امید بود امید منقطع و منفطع امید امید
1 در وفات محمد علوی خواستم زد به نظم یک دو نفس
2 باز گفتم که در جهان پس از او زشت باشد که شعر گوید کس
1 چه کین است با من فلک را به دل؟ که هر روز یک غم کند بیستم
2 از این زیستن هیچ سودم نبود هوایی همی بیهده زیستم
3 اگر مهربانی بپرسد مرا چه گویم از این عمر بر چیستم؟
4 از آن طیره گشتم که بخت بدم بخندد بر من چو بگریستم
1 بر تو سیدحسن دلم گرید که چو تو هیچ غمگسار نداشت
2 تن من زار بر تو مینالد که تنم هیچ چون تو یار نداشت
3 زان ترا خاک در کنار گرفت که چو تو شاه در کنار نداشت
4 زان اجل اختیار جان تو کرد که به از جانت اختیار نداشت
1 گردن و گوش غزل و مدح را بیحد پیرایه و زیور زدیم
2 بیمر با بخت درآویختیم با فلک سفله بسی سر زدیم
3 سود ندیدیم ز نوک قلم دست بدین قبضهٔ خنجر زدیم
4 خیره فرو ماند فلک ز آن که ما بر بت و بتخانه و بتگر زدیم
1 معروفتر از من به جهان نیست خردمند پس بسته چراام به چنین جایی مجهول؟
2 نه خفته نه بیدار نه دیوانه نه هشیار نه مرده و نه زنده نه برکار و نه معزول!
1 شاعران بینوا خوانند شعر با نوا وز نوای شعرشان افزون نمیگردد نوا
2 طوطیاند و گفت نتوانند جز آموخته عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
3 اندر آن معنی که گویم بدهم انصاف سخن پادشاهم بر سخن، ظالم نشاید پادشا
4 باطلی گر حق کنم عالم مرا گردد مقر ور حقی باطل کنم منکر نگردد کس مرا
1 ای دلارای روزن زندان دیدگان را نعیم جاویدی
2 بیمحاق و کسوف بادی از آنک شب مرا ماه و روز خورشیدی
3 همه سعدم تویی از آن که مرا فلک مشتری و ناهیدی
4 ور همی دیو بینم از تو رواست که گذرگاه تخت جمشیدی
1 ای خروس ایچ ندانم چه کنی نه نکو فعلی و نه پاک تنی
2 سخت شوریده طریقی است ترا نه مسلمانی و نه برهمنی
3 طیلسان داری و در بانگ نماز به همه وقتی پیوسته کنی
4 مادر و دختر و خواهر که تراست زن شماری به همه چنگ زنی
1 گفتم تو مرا مرثیت کنی خویشان مرا تعزیت کنی
2 فرزند مرا چون برادران در هر هنری تربیت کنی
3 یابی به جهان عمر تا که قاف تا قاف پر از قافیت کنی
4 شاهان جهان را به مدحها هر جنس بسی تهنیت کنی