1 ای ابر گه بگریی و گه خندی کس داندت چگونهای و چندی؟
2 گه قطرهای ز تو بچکد گاهی باران شوی چه نادره آوندی
3 بنداخت بحر آن چه تو برچیدی بگزید خاک آن چه تو بفکندی
4 بر کوهی و به گونهٔ دریایی بر بحری و به شکل دماوندی
1 جداگانه سوزم ز هر اختری مگر هست هر اختری، اخگری
2 یکی سنگ سختم که بگشاد چرخ ز چشم من آبی ز دل آذری
3 همه کار بازیچه گشته است از آنک سپهر است مانند بازیگری
4 گهی عارضی سازد از سوسنی گهی دیدهای سازد از عبهری