4 اثر از قصاید (گزیدهٔ ناقص) در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید (گزیدهٔ ناقص) در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار مسعود سعد سلمان / دیوان اشعار مسعود سعد سلمان / قصاید (گزیدهٔ ناقص) در دیوان اشعار

قصاید (گزیدهٔ ناقص) در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 چو مردمان شب دیرنده عزم خواب کنند همه خزانهٔ اسرار من خراب کنند

2 نقاب شرم چو لاله ز روی بردارند چو ماه و مهر سر و روی در نقاب کنند

3 رخم ز چشمم هم چهرهٔ تذرو شود چو تیره شب را هم‌گونهٔ غراب کنند

4 تنم به تیغ قضا طعمهٔ هزبر نهند دلم به تیر عنا مستهٔ عقاب کنند

1 دلم ز انده بی‌حد همی نیاساید تنم ز رنج فراوان همی بفرساید

2 بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم ز دیدگانم باران غم فرود آید

3 ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا ازین پس ایچ غمی پیش چشم نگراید

4 دو چشم من رخ من زرد دید نتوانست از آن به خون دل آن را همی بیالاید،

1 دوال رحلت چون بر زدم به کوس سفر جز از ستاره ندیدم بر آسمان لشکر

2 چو حاجبان زمی از شب سیاه پوشیده چو بندگان ز مجره سپهر بسته کمر

3 به هست و نیست در آرد عنان من در مشت چو دو فریشته‌ام از دو سو قضا و قدر

4 مباش و باش ز بیم و امید با تن و جان مجوی و جوی ز حرص و قنوع در دل و سر

1 چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز؟ رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز

2 شبی که آز برآرد کنم به همت روز دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز

3 اگر بتازم گیتی نگویدم که بدار وگر بدارم، گردون نگویدم که بتاز

4 نه خیره گردد چشم من از شب تاری نه سست گردد پای من از طریق دراز

1 عمرم همی قصیر کند این شب طویل وز انده کثیر شد این عمر من قلیل

2 دوشم شبی گذشت چه گویم چگونه بود؟ همچون نیاز تیره و همچون امل طویل

3 کف‌الخضیب داشت فلک ورنه گفتمی بر سوک مهر جامه فرو زد مگر به نیل

4 از ساکنی چرخ و سیاهی شب مرا طبع از شگفت خیره و چشم از نظر کلیل

1 تا کی دل خسته در گمان بندم جرمی که کنم بر این و آن بندم

2 بدها که ز من همی رسد بر من بر گردش چرخ و بر زمان بندم

3 ممکن نشود که بوستان گردد گر آب در اصل خاکدان بندم

4 افتاده خسم چرا هوس چندین بر قامت سرو بوستان بندم

1 تیر و تیغ است بر دل و جگرم درد و تیمار دختر و پسرم

2 هم بدینسان گدازدم شب و روز غم وتیمار مادر و پدرم

3 جگرم پاره است و دل خسته از غم و درد آن دل و جگرم

4 نه خبر می‌رسد مرا ز ایشان نه بدیشان همی رسد خبرم

1 شخصی به هزار غم گرفتارم در هر نفسی به جان رسد کارم

2 بی‌زلت و بی‌گناه محبوسم بی‌علت و بی‌سبب گرفتارم

3 در دام جفا شکسته مرغی‌ام بر دانه نیوفتاده منقارم

4 خورده قسم اختران به پاداشم بسته کمر آسمان به پیکارم

1 چون مشرف است همت بر رازم نفسم غمی نگردد از آزم

2 چون در به زیر پارهٔ الماسم چون زر پخته در دهن گازم

3 بسته دو پای و دوخته دو دیده تا کی بوم صبور که نه بازم

4 با هرچه آدمی است همی گویی در هر غمی کش افتد انبازم

1 اوصاف جهان سخت نیک دانم از بیم بلا گفت کی توانم

2 نه آن چه بدانم همی بگویم نه آن چه بگویم همی بدانم

3 کز تن به قضا بستهٔ سپهرم وز دل به بلا خستهٔ جهانم

4 از خواری ویحک چرا زمینم ار من به بلندی بر آسمانم

آثار مسعود سعد سلمان

4 اثر از قصاید (گزیدهٔ ناقص) در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید (گزیدهٔ ناقص) در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.