1 این چرخ بسی بدل کند نوها را بدخوست از آن بدل کند خوها را
2 هم زشت کند به طبع نیکوها را هم ضعف دهد به قهر نیروها را
1 ای بخت مرا سوخته خرمن کردی بی جرم دو پای من در آهن کردی
2 در جمله مرا به کام دشمن کردی با سگ نکنند آنچه تو با من کردی
1 چون دید که بر عزم سفر دارم رای آمد به وداعم آن بت روح افزای
2 سوگند همی داد که از بهر خدای ای عهد شکسته در سفر بیش مپای
1 عشق آتشی افروخت که از بسیاری در دوزخم افکند همی پنداری
2 دل سوخته بودی به هزاران زاری گر آب دو چشم من نکردی یاری
1 فر ابدی و نعمت جاویدی نخل عیشی و گلبن امیدی
2 خوبی و خوشی مشتری و ناهیدی فرزند مهی نبیره خورشیدی
1 ای دولت هند را جمالی دادی ای شادی زین قبل به غایت شادی
2 ای چرخ تو در دهان عالم دادی کای دولت شیرزاد باقی بادی
1 ای تن تو به طبع بار بیمار کشی خوشدل خوشدل رنج و غم یار کشی
2 از چرخ همی بلای بسیار کشی خوش بر تو نهد بار که خوش بار کشی
1 آخر نگذاردم فلک چون زاری آخر بجهد فضل مرا بازاری
2 آخر بد ماندم جهان گلزاری عذری خواهد ز من بهر آزاری
1 بنمودی مقنعی مهی ناگاهی تا هر که پدید گشت چون گمراهی
2 او داشت فرو برده به چاهی ماهی داری تو فرو برده به ماهی چاهی
1 ای شاه عدو بندی و هم قلعه گشای ای خسرو جمجاه سکندر سیمای
2 ای رأی تو چون مهر فلک ملک آرای زین بند رهیت را رهایی فرمای