3 اثر از مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.

مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 باز ابوالقاسم آن خیاره دبیر کودکست و به رأی و دانش پیر

2 کلک او بر رقم که پیوندد هر دبیری که دید بپسندد

3 تازی و پارسی نکو داند هر چه راند همه نکو راند

4 گر ز طیبت درو گشادگی است چه شد آنجا بزرگ زادگی است

1 جعبه کودک خویش دلکش راه اشکر همی سراید خوش

2 چون فرو راند زخمه بر جعبه هر که بشنید گرددش سغبه

3 یک زمانی سماع گرم کند دل سخت از نشاط نرم کند

4 پس بگیرد دلش ز انبوهی فکند در میان دو کوهی

1 از دگر سو علی به نغمه نای دل برانگیزد ای شگفت ز جای

2 دارد از جنس جنس دمدمه ها آرد از نوع نوع زمزمه ها

3 می زند نای و تنگ می جوشد به هوا روی عقل می پوشد

4 با دل خویشتن همی گوید که غم از جان من چه می جوید

1 باز کس چون امیر بهمن نیست آن کش از خلق هیچ دشمن نیست

2 مایه دانش و خردمندی است وصل نیکی و نیک پیوندی است

3 محتشم زاد و محتشم دوده ست به همه وقت محترم بوده ست

4 سخت معروف و نیک منظورست راست گویی که پاره نورست

1 باز عثمان عندلیب آواز کرده از قول جادویی آغاز

2 دست زد چون به خفچه ایقاع بگذراند ز اوج چرخ سماع

3 بانگ ناگه چو بر سرود زند آتش اندر دماغ عود زند

4 خواجه ناگه چو در سماع آید عشرت و خرمی بیفزاید

1 زرور از بربط بدیع نوا برکند لحظه ای به لحن هوا

2 باربد زخم و سرکش آوازست شادی افزای و رنج پردازست

3 زان نواها که او تواند زد هیچ خنیاگری نداند زد

4 هیچ مطرب به گرد او نرسد که کس اندر نبرد او نرسد

1 برشکال ای بهار هندستان ای نجات از بلای تابستان

2 دادی از تیر مه بشارت ها باز رستیم از آن حرارت ها

3 هر سو از ابر لشکری داری در امارت مگر سری داری

4 بادهای تو تو میغ ها دارند میغ های تو تیغ ها دارند

1 ماهو آن سید ستوده خصال باشد آهسته طبع در همه حال

2 مایه دانش است پنداری هست مستی او چو هشیاری

3 ذات دانا و طبع برنا نیست مثل او هیچ تیز و دانا نیست

4 در همه کارها کند انجاح نبود مثل او به هزل و مزاح

1 مشفق عمرها حسین طبیب در همه فعلها بدیع و غریب

2 آنکه در علم طب کند افسوس بر حکیم بزرگ جالینوس

3 جد او اصل نیکنامی هاست هزل او اصل شادکامی هاست

4 پس به رسمست و نیک شایسته شاه را بنده ایست بایسته

1 خواجه بونصر پارسی که جهان هیچ همتا نداردش ز مهان

2 آن دبیری که تا قلم برداشت همه بر صحن درج سحر نگاشت

3 و آن سواری که تا سوار شدست زو دل کفر بی قرار شدست

4 شاه را بوده نایب کاری کرده شغل سپاهسالاری

آثار مسعود سعد سلمان

3 اثر از مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.