3 اثر از مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.

مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 برشکال ای بهار هندستان ای نجات از بلای تابستان

2 دادی از تیر مه بشارت ها باز رستیم از آن حرارت ها

3 هر سو از ابر لشکری داری در امارت مگر سری داری

4 بادهای تو تو میغ ها دارند میغ های تو تیغ ها دارند

1 گرچه خرم شده ست لوهاوور باشد آن کس که می خورد معذور

2 منظر شاه خلد را ماند که بر او ابر گوهر افشاند

3 در دل افروز مجلس عضدی از همه نوع نعمت ابدی

4 شاه بر تخت و جام باده به دست روزگار از نشاط او سرمست

1 مرکبش فعل برق و صرصر پای وهم گردد سبک چو خاست ز جای

2 سنگ در زیر سم او گرداست رخش خیز است و دلدل آورد است

3 در نوردد زمین همی بتگی اینت محکم پیی و سخت رگی

4 باز چون نعره بر سوار زند خاک در چشم روزگار کند

1 پدری کز همه ملوک جهان چرخ هرگز چو او نداد نشان

2 پادشاه زمین ملک مسعود که نصیبش ز چرخ هست مسعود

3 گوید امروز شیر زان منست گویی اندر میان جان منست

4 دل او در هوای من گردد همه گرد رضای من گردد

1 خواجه بونصر پارسی که جهان هیچ همتا نداردش ز مهان

2 آن دبیری که تا قلم برداشت همه بر صحن درج سحر نگاشت

3 و آن سواری که تا سوار شدست زو دل کفر بی قرار شدست

4 شاه را بوده نایب کاری کرده شغل سپاهسالاری

1 باز کس چون امیر بهمن نیست آن کش از خلق هیچ دشمن نیست

2 مایه دانش و خردمندی است وصل نیکی و نیک پیوندی است

3 محتشم زاد و محتشم دوده ست به همه وقت محترم بوده ست

4 سخت معروف و نیک منظورست راست گویی که پاره نورست

1 بوالفضایل که سیدیست اصیل زهره شیر دارد و تن پیل

2 کارها دیده بزمها خورده کامها رانده رزمها کرده

3 فخر گردان و تاج را دانست زو دل شاه سخت شادانست

4 شاه را طبع در نشاط آرد می که با او خورند بگوارد

1 ماهو آن سید ستوده خصال باشد آهسته طبع در همه حال

2 مایه دانش است پنداری هست مستی او چو هشیاری

3 ذات دانا و طبع برنا نیست مثل او هیچ تیز و دانا نیست

4 در همه کارها کند انجاح نبود مثل او به هزل و مزاح

1 در برابر امیر کیکاوس خوب و رنگین نشسته چون طاوس

2 مایه عشرتست و کان طرب نکند جز نشاط و عیش طلب

3 پیل زوری که چون کند کشتی پیل را زور او دهد پشتی

4 شیر زخمی که چون برانگیزد شیر بیشه ازو بپرهیزد

1 باز شاهینی نکو دیدار بزم را کرد همچو باغ بهار

2 شاهش افزوده از شرف جاهی شادمانه نشسته چون ماهی

3 ره به سوی نشاط بر بردار سنگی از هر که هست برخوردار

4 نه طلا بن بود نه حازه بود هر زمان زو بساط تازه بود

آثار مسعود سعد سلمان

3 اثر از مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.