1 ماهوک در میان چو در گردد مجلس از خرمی دگر گردد
2 طقطق پای او چو برخیزد شادی و لهو در هم آمیزد
3 بس نشاطی و مجلسی طیبی است عیش را و نشاط را سببی است
4 مادر قحبه را نکو خلف است روسپی زاده را نکو علف است
1 مرکبش فعل برق و صرصر پای وهم گردد سبک چو خاست ز جای
2 سنگ در زیر سم او گرداست رخش خیز است و دلدل آورد است
3 در نوردد زمین همی بتگی اینت محکم پیی و سخت رگی
4 باز چون نعره بر سوار زند خاک در چشم روزگار کند
1 در برابر امیر کیکاوس خوب و رنگین نشسته چون طاوس
2 مایه عشرتست و کان طرب نکند جز نشاط و عیش طلب
3 پیل زوری که چون کند کشتی پیل را زور او دهد پشتی
4 شیر زخمی که چون برانگیزد شیر بیشه ازو بپرهیزد
1 چنگ اسفندیار چنگی باز با دل و جان ز عیش گوید راز
2 راست گویی هزار دستانیست مجلس از لحن او گلستانیست
3 خوش زن و خوش سرود و خوش قواد خوش سماعی کند همی به مراد
4 لیکن آن روسپی زن بی باک هر چه یابد همه ببازد پاک
1 لحن نای محمد نایی ارغنونی بود به تنهایی
2 چون به سر نای او درافتد دم شاد گردد دلی که دارد غم
3 نغمه او چو جان بیفزاید گر نثارش کنند جان شاید
4 راحت آن ساعتست کو از خشم مهره بازی کند به پلک دو چشم
1 گرچه خرم شده ست لوهاوور باشد آن کس که می خورد معذور
2 منظر شاه خلد را ماند که بر او ابر گوهر افشاند
3 در دل افروز مجلس عضدی از همه نوع نعمت ابدی
4 شاه بر تخت و جام باده به دست روزگار از نشاط او سرمست
1 پری خوش خط ار به رنگ رباب رانده جمع مطربان همه آب
2 قمری مجلسی است و بلبل بزم بشکفاند نوای او گل بزم
3 کرد جعد سیاه مرغولان بهر مهر و ستیزه دولان
4 در سرود حزین که بردارد لب و دندان او شکر بارد
1 بانو آن نادر جهان بسرود حمله آورد بر بریشم رود
2 از بر آواز در سر افکندست به گلو مقنعه در افکندست
3 گفتمی هست دختر لرزان گر نبودیش نرخ سخت ارزان
4 دارد او همت و طریقه آن که نباشدش خانه بی مهمان
1 طیبتی می کنم معاذالله از پی خرمی مجلس شاه
2 شاعر آری چنین بود گستاخ که بگوید سخن به نظم فراخ
3 چون از آن مجلس بهشت آیین دورم افکند روزگار چنین
4 من دگر چاره ای ندانم کرد دل ازین نوع خوش توانم کرد
1 باز شاهینی نکو دیدار بزم را کرد همچو باغ بهار
2 شاهش افزوده از شرف جاهی شادمانه نشسته چون ماهی
3 ره به سوی نشاط بر بردار سنگی از هر که هست برخوردار
4 نه طلا بن بود نه حازه بود هر زمان زو بساط تازه بود