3 اثر از مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.

مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 ماهوک در میان چو در گردد مجلس از خرمی دگر گردد

2 طقطق پای او چو برخیزد شادی و لهو در هم آمیزد

3 بس نشاطی و مجلسی طیبی است عیش را و نشاط را سببی است

4 مادر قحبه را نکو خلف است روسپی زاده را نکو علف است

1 مرکبش فعل برق و صرصر پای وهم گردد سبک چو خاست ز جای

2 سنگ در زیر سم او گرداست رخش خیز است و دلدل آورد است

3 در نوردد زمین همی بتگی اینت محکم پیی و سخت رگی

4 باز چون نعره بر سوار زند خاک در چشم روزگار کند

1 در برابر امیر کیکاوس خوب و رنگین نشسته چون طاوس

2 مایه عشرتست و کان طرب نکند جز نشاط و عیش طلب

3 پیل زوری که چون کند کشتی پیل را زور او دهد پشتی

4 شیر زخمی که چون برانگیزد شیر بیشه ازو بپرهیزد

1 چنگ اسفندیار چنگی باز با دل و جان ز عیش گوید راز

2 راست گویی هزار دستانیست مجلس از لحن او گلستانیست

3 خوش زن و خوش سرود و خوش قواد خوش سماعی کند همی به مراد

4 لیکن آن روسپی زن بی باک هر چه یابد همه ببازد پاک

1 لحن نای محمد نایی ارغنونی بود به تنهایی

2 چون به سر نای او درافتد دم شاد گردد دلی که دارد غم

3 نغمه او چو جان بیفزاید گر نثارش کنند جان شاید

4 راحت آن ساعتست کو از خشم مهره بازی کند به پلک دو چشم

1 گرچه خرم شده ست لوهاوور باشد آن کس که می خورد معذور

2 منظر شاه خلد را ماند که بر او ابر گوهر افشاند

3 در دل افروز مجلس عضدی از همه نوع نعمت ابدی

4 شاه بر تخت و جام باده به دست روزگار از نشاط او سرمست

1 پری خوش خط ار به رنگ رباب رانده جمع مطربان همه آب

2 قمری مجلسی است و بلبل بزم بشکفاند نوای او گل بزم

3 کرد جعد سیاه مرغولان بهر مهر و ستیزه دولان

4 در سرود حزین که بردارد لب و دندان او شکر بارد

1 بانو آن نادر جهان بسرود حمله آورد بر بریشم رود

2 از بر آواز در سر افکندست به گلو مقنعه در افکندست

3 گفتمی هست دختر لرزان گر نبودیش نرخ سخت ارزان

4 دارد او همت و طریقه آن که نباشدش خانه بی مهمان

1 طیبتی می کنم معاذالله از پی خرمی مجلس شاه

2 شاعر آری چنین بود گستاخ که بگوید سخن به نظم فراخ

3 چون از آن مجلس بهشت آیین دورم افکند روزگار چنین

4 من دگر چاره ای ندانم کرد دل ازین نوع خوش توانم کرد

1 باز شاهینی نکو دیدار بزم را کرد همچو باغ بهار

2 شاهش افزوده از شرف جاهی شادمانه نشسته چون ماهی

3 ره به سوی نشاط بر بردار سنگی از هر که هست برخوردار

4 نه طلا بن بود نه حازه بود هر زمان زو بساط تازه بود

آثار مسعود سعد سلمان

3 اثر از مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.