1 سحرگاه از شبستان همچو خورشید برون آمد به نذر جگ اسمید
2 مهیا ساخت بهر جگ اسباب به آتشخانه رفته تیز چوب آب
3 به لچمن رفت فرمان کای برادر شود حاضر به جراران لشکر
4 که اسب جگ را سر می دهم من نگهبانش که باشد غیر لچمن
1 ز شوخیهای آن دو طفل بی باک برت برجست و لچمن شد غضبناک
2 هوا خواهان میدان را رضا داد که گیرند آزمون را تیغ پولاد
3 به حکم آن دلیران بر دویدند همه شمشیر شیرافکن کشیدند
4 دوان چون کنجه بازان جوان شیر به یک سر ده گشاد اصناف شمشیر
1 ز جا شیری فلک فرسای جنبید فلک حیران که کوه از جای جنبید
2 هژبر معرکه لنکا شکن رام که از بیمش شود خون باده در جام
3 شکوه پادشاهی پیش رو کرد دو اسبه تاخت بر رت بهر ناورد
4 به سبقت پیشدستی خواست در کار به لوکش تیر باران کرد بسیار
1 صنم را آگهی داد او از آن پیش نموده حجره در بتخانۀ خویش
2 چو زاهد در درون حجره بنشست از آزار درونی در برون بست
3 به کار خود چو رام این بستگی دید برون در س تاد و زار نالید
4 به جای لب ببوسید آستانش که خاکش بود شکر در دهانش
1 دگر ره رام اندر زاری افتاد به زاری گفت کای خور پریزاد
2 سخن شیرین کن از لعل شکربار منوشان بی نمک اندر نمکسار
3 چو آن بی طاقتی ز اندازه بگذشت فتاد آتش به جان زاهد دشت
4 به سیتا گفت ای فرزندخوانده ! حقم برگردنت وامی است مانده
1 گریبان زمین شد ناگهان چاک در آمد همچو جان در قالب خاک
2 فرو شد همچو تخم کشت در گل نهان چون راز دانا ماند در دل
3 پری زاد پری پیکر پری وار ز پیش دیده غا یب شد به یکبار
4 همه تن روح گشت آن جوهر پاک به نقل روح شد در پیکر خاک
1 چو شد نومید رام از وصل جانان فتاد از پای همچون جسم بی جان
2 ب ه کین برخاست دیگر بار از جای که بردارد به پای خاک از پای
3 به غیرت کارفرما گشت کین را که بر هم می زنم این سرزمین را
4 همی گیرم زمین را در ته تیر که تیرم را خدادادست تاثیر