1 مرد همه جا سر کار به شخص معطل خجل وخوار به
2 بهرهٔ مقصود چو بی رنج نیست کاهل بیکار به پیکار به
3 مرد که شبلی نشود گاه کار زو سگ بازار به مقدار به ...
4 زان تن کاهل که گل نازکست خارکش سوخته صد بار به ...
1 شکر گویم که به توفیق خداوند جهان بر سر نامه ز توحید نوشتم عنوان
2 نام این نامهٔ والاست «قران السعدین» کز بلندیش به سعدین سپهر ست قران
3 در تضرع به در حق که گنهکاران را داد باران گنه شوی ز عین غفران
4 نعت سلطان رسل ، آنکه مسیحا به درش پرده داری ست نشسته ز پس شاد روان
1 منت ایزد را که شه بر تخت سلطانی نشست در دماغ سلطنت باد سلیمانی نشست
2 شه معزالدین و الدنیا که از دیوان غیب نام او برنامهٔ دولت به عنوانی نشست
3 کیقباد ، آن گوهر تاج کیان کز زخم تیغ باج ایران بستد و برتخت تورانی نشست
4 چون به تخت سلطنت بنشستی از حکم ازل تا ابد بنشین که آنجا هم تو میدانی نشست
1 زهی ملک خوش چون دو سلطان یکی شد زهی عهد خوش چون دو پیمان یکی شد
2 دو چتر از دو سو سر برآورد از در زمین زان دوابر در افشان یکی شد
3 پسر بادشاه و پدر نیرسلطان کنون ملک بین چون دو سلطان یکی شد
4 ز بهر جهان داری و بادشاهی جهانرا دو شاه جهانبان یکی شد
1 کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است هر که قانع شد به خشک و ترشهٔ بحر وبر است
2 تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است
3 شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل چون تبر برداشت منت بر بتان آذر است
4 دولت آن نبود که سلطان را پرستی چون سگان خدمت درویش کن کاین مایه فراذ فرتر است
1 خوش خلعتی است جسم ولی استوار نیست خوش حالتی است عمر ولی پایدار نیست
2 خوش منزلی است عرصهٔ روی زمین دریغ کانجا مجال عیش و مقام قرار نیست
3 دل در جهان مبند که کس را ازین عروس جز آب دیده خون جگر در کنار نیست
4 غره مشو ز جاه مجازی به اعتبار کاین جاه را به نزد خدا اعتبار نیست