1 چون صبح برگرفت ز رخ عنبرین نقاب شد آشیان باز سحر منزل غراب
2 شاه حبش گسست سراپرده را طناب بر ملک شام گشت شه روز کامیاب
3 در دست صبح تیغ زر اندود آفتاب گویی که ذوالفقار شه اولیا علی ست
4 آمد بهار و تازه شد از سر روان باغ صف برکشید لاله کران تا کران باغ