1 چه گویم گردش گردون دون را که خس را سر بر اوج آسمان برد
2 خردمندان و مردم زادگان را ز بهر نانشان آب از رخان برد
3 خسیسی چند را داده ست توفیق که ننگ آید مرا خود نامشان برد
1 ای وزیری که ملک و جاه تو را از سماوات و ارض بیرون ارض
2 از زمانه شکایتی دارم بر ضمیر تو کرد خواهم عرض
3 که در ایّام دولت تو، یکی که دعای تو باشد او را فرض
4 نخورَد هیچ چیز الاّ غم نکند هیچ کار الاّ قرض
1 تو را خدای بحمدالله آن کرم داده ست که منشی فلکت مدح می کند انشا
2 بقای عمر توبادا که خود مدایح تو همی کند کرمت بر سخنوران املا