1 ای دوست دم از وفای دشمن درکش با دوست نشین و باده روشن درکش
2 آمیختن آفتی ست در گوشه نشین وز نا اهلان تمام دامن درکش
1 ای دوست کسی که عشق در سر دارد دایم دل غمدیده منوّر دارد
2 آسودهٔ هر دو عالم آمد به یقین در لنگر عشق هرکه لنگر دارد
1 در مطبخ دنیا تو همه دود خوری تا کی تو غمان بود و نابود خوری
2 از مایه نخواهی که جوی کم گردد مایه که خورد چون تو همه سود خوری
1 آنی که کمال پادشاهی داری هر دولت سلطنت که خواهی داری
2 فتح و ظفر و نصرت و فرصت که تو راست شک نیست که از فرّ الهی داری
1 تیغ از تو و لبیک نهانی از من زخم از تو و سودای جوانی از من
2 گر دل دهدت که جان ستانی از من ازتو سر تیغ و جان فشانی از من
1 تا چشم تو بر کمین دلها بنشست ابروی تو صد فتنه به عالم پیوست
2 از بهر خدا مکن ستیز، از سر صلح دریاب مرا وگرنه رفتم از دست
1 گر بشنوی ای یار بگویم خبری عالم همه آدم است بگشا نظری
2 امروز یقین مسافر بحر و بر است در ملک وجود هرکه دارد سفری
1 از صحبت عاشقان آگاه مرو بگریز ز بند خویش و از راه مرو
2 خواهی که رموز عاشقی دریابی زنهار به عقل خویش درچاه مرو