1 گاوی است بر آسمان قَرینِ پروین، گاوی است دگر نهفته در زیر زمین؛
2 گر بینایی، چشمِ حقیقت بگشا: زیر و زَبَرِ دو گاو مشتی خر بین.
1 دل سِرِّ حیات اگر کَماهی دانست، در مرگ هم اسرار الهی دانست؛
2 امروز که با خودی، ندانستی هیچ، فردا که ز خود رَوی چه خواهی دانست؟
1 آورد به اِضطرارم اوّل به وجود، جز حیرتم از حیات چیزی نفزود،
2 رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!
1 * آنان که ز پیش رفتهاند ای ساقی، در خاکِ غرور خفتهاند ای ساقی،
2 رو باده خور و حقیقت از من بشنو: باد است هر آنچه گفتهاند ای ساقی.
1 دوری که در [او] آمدن و رفتنِ ماست، او را نه نهایت، نه بدایت پیداست،
2 کس مینزند دمی درین معنی راست، کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست!
1 اَجرام که ساکنان این ایواناند، اسبابِ تَرَدُّدِ خردمنداناند،
2 هان تا سرِ رشتهٔ خِرَد گُم نکنی، کانان که مُدَبّرند سرگرداناند!
1 * تا چند زنم به روی دریاها خشت، بیزار شدم ز بتپرستان و کُنِشْت؛
2 خیام که گفت دوزخی خواهد بود؟ که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟
1 دارنده چو ترکیبِ طِبایع آراست، از بهرِ چه اوفْکَنْدَش اندر کموکاست؟
2 گر نیک آمد، شکستن از بهرِ چه بود؟ ور نیک نیامد این صُوَر، عیب کراست؟
1 آنان که محیطِ فضل و آداب شدند، در جمعِ کمال شمعِ اَصحاب شدند،
2 رَه زین شبِ تاریک نبردند به روز، گفتند فسانهای و در خواب شدند.
1 ای دل تو به ادراکِ معمّا نرسی، در نکتهٔ زیرکانِ دانا نرسی؛
2 اینجا ز می و جام بهشتی میساز، کانجا که بهشت است رسی یا نرسی