هرچند از خیام نیشابوری ترانهی خیام (صادق هدایت) 1
1. هرچند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سَرْو بالاست مرا،
1. هرچند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سَرْو بالاست مرا،
1. آورد به اِضطرارم اوّل به وجود،
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود،
1. از آمدنم نبود گردون را سود،
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود؛
1. ای دل تو به ادراکِ معمّا نرسی،
در نکتهٔ زیرکانِ دانا نرسی؛
1. دل سِرِّ حیات اگر کَماهی دانست،
در مرگ هم اسرار الهی دانست؛
1. * تا چند زنم به روی دریاها خشت،
بیزار شدم ز بتپرستان و کُنِشْت؛
1. اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من،
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من؛
1. این بحرِ وجود آمده بیرون ز نهفت،
کس نیست که این گوهرِ تحقیق بِسُفْت؛
1. اَجرام که ساکنان این ایواناند،
اسبابِ تَرَدُّدِ خردمنداناند،
1. دوری که در [او] آمدن و رفتنِ ماست،
او را نه نهایت، نه بدایت پیداست،
1. دارنده چو ترکیبِ طِبایع آراست،
از بهرِ چه اوفْکَنْدَش اندر کموکاست؟
1. آنان که محیطِ فضل و آداب شدند،
در جمعِ کمال شمعِ اَصحاب شدند،