1 از تن چو برفت جان پاک من و تو خشتی دو نهند بر مغاک من و تو
2 و آنگاه برای خشت گور دگران در کالبدی کشند خاک من و تو
1 میخور که فلک بهر هلاک من و تو قصدی دارد بجان پاک من و تو
2 در سبزه نشین و می روشن میخور کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو
1 از هر چه بجز می است کوتاهی به می هم ز کف بتان خرگاهی به
2 مستی و قلندری و گمراهی به یک جرعه می ز ماه تا ماهی به
1 بنگر ز صبا دامن گل چاک شده بلبل ز جمال گل طربناک شده
2 در سایه گل نشین که بسیار این گل در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 یک جرعه می کهن ز ملکی نو به وز هرچه نه می طریق بیرون شو به
2 در دست به از تخت فریدون صد بار خشت سر خم ز ملک کیخسرو به
1 آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی معذوری اگر در طلبش میکوشی
2 باقی همه رایگان نیرزد هشدار تا عمر گرانبها بدان نفروشی
1 از آمدن بهار و از رفتن دی اوراق وجود ما همی گردد طی
2 می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم غمهای جهان چو زهر و تریاقش می
1 از کوزهگری کوزه خریدم باری آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری
2 شاهی بودم که جام زرینم بود اکنون شدهام کوزه هر خماری
1 ای آنکه نتیجهٔ چهار و هفتی وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
2 می خور که هزار بار بیشت گفتم باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی