1 افسوس که نامهٔ جوانی طی شد، وان تازهبهار زندگانی دی شد؛
2 حالی که ورا نام جوانی گفتند، معلوم نشد که او کیْ آمد، کیْ شد!
1 افسوس که سرمایه ز کَف بیرون شد، در پایِ اَجَل بسی جگرها خون شد!
2 کس نامد از آن جهان که پرسم از وی: کاحوالِ مسافرانِ دنیا چون شد.
1 یکچند به کودکی به استاد شدیم؛ یکچند ز استادی خود شاد شدیم؛
2 پایان سخن شنو که مارا چه رسید: چو آب برآمدیم و چون باد شدیم!
1 یارانِ موافق همه از دست شدند، در پای اجل یکانیکان پَست شدند،
2 بودیم به یک شراب در مجلسِ عمر، یک دَوْر ز ما پیشترک مست شدند!
1 ای چرخِ فلک خرابی از کینهٔ توست، بیداد گری پیشهٔ دیرینهٔ توست،
2 وی خاک اگر سینهٔ تو بشکافند، بس گوهر قیمتی که در سینهٔ توست.
1 چون چرخ به کام یک خردمند نگشت، خواهی تو فلک هفت شِمُر، خواهی هشت،
2 چون باید مُرد و آرزوها همه هِشْت، چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت.
1 یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد، یک ذرّهٔ خاک و با زمین یکتا شد،
2 آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟ آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.
1 * میپرسیدی که چیست این نقشِ مجاز، گر برگویم حقیقتش هست دراز،
2 نقشی است پدید آمده از دریایی، و آنگاه شده به قَعْرِ آن دریا باز.
1 جامی است که عقل آفرین میزندش، صد بوسه زِ مِهْر بر جَبین میزندش؛
2 این کوزهگر دَهْر چنین جامِ لطیف میسازد و باز بر زمین میزندش!
1 اجزای پیالهای که درهم پیوست، بشکستنِ آن روا نمیدارد مست،
2 چندین سر و ساقِ نازنین و کفِ دست، از مِهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟