افسوس از خیام نیشابوری ترانهی خیام (صادق هدایت) 1
1. افسوس که نامهٔ جوانی طی شد،
وان تازهبهار زندگانی دی شد؛
...
1. افسوس که نامهٔ جوانی طی شد،
وان تازهبهار زندگانی دی شد؛
...
1. افسوس که سرمایه ز کَف بیرون شد،
در پایِ اَجَل بسی جگرها خون شد!
...
1. یکچند به کودکی به استاد شدیم؛
یکچند ز استادی خود شاد شدیم؛
...
1. یارانِ موافق همه از دست شدند،
در پای اجل یکانیکان پَست شدند،
...
1. ای چرخِ فلک خرابی از کینهٔ توست،
بیداد گری پیشهٔ دیرینهٔ توست،
...
1. چون چرخ به کام یک خردمند نگشت،
خواهی تو فلک هفت شِمُر، خواهی هشت،
...
1. یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد،
یک ذرّهٔ خاک و با زمین یکتا شد،
...
1. * میپرسیدی که چیست این نقشِ مجاز،
گر برگویم حقیقتش هست دراز،
...
1. جامی است که عقل آفرین میزندش،
صد بوسه زِ مِهْر بر جَبین میزندش؛
...
1. اجزای پیالهای که درهم پیوست،
بشکستنِ آن روا نمیدارد مست،
...
1. عالَم اگر ازبهرِ تو میآرایند،
مَگْرای بدان که عاقلان نگرایند؛
...
1. از جملهٔ رفتگانِ این راهِ دراز،
بازآمدهای کو که به ما گوید راز؟
...