می از خیام نیشابوری ترانهی خیام (صادق هدایت) 13
1. می خور که به زیرِ گِل بسی خواهی خفت،
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت؛
1. می خور که به زیرِ گِل بسی خواهی خفت،
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت؛
1. * پیری دیدم به خانهٔ خَمّاری،
گفتم: نکنی ز رفتگان اِخباری؟
1. بسیار بگشتیم به گِرْدِ در و دشت،
اندر همه آفاق بگشتیم به گشت؛
1. ما لُعْبَتِکانیم و فلک لُعبَتباز،
از روی حقیقتی نه از روی مَجاز؛
1. ای بس که نباشیم و جهان خواهدبود،
نی نام زِ ما و نه نشان خواهدبود؛
1. بر مَفْرشِ خاک خفتگان میبینم،
در زیر زمین نهفتگان میبینم؛
1. این کهنه رباط را که عالم نام است
آرامگَهِ اَبْلَقِ صبح و شام است،
1. آن قصر که بهرام درو جام گرفت،
آهو بچه کرد و روبَهْ آرام گرفت؛
1. مرغی دیدم نشسته بر بارهٔ توس،
در چنگ گرفته کلّهٔ کیکاوس،
1. آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو،
بر درگهِ او شهان نهادندی رو،