1 نارفته به شاهراه وصلت گامی نایافته از حسن و جمالت کامی
2 ناگاه شنیدم از فلک پیغامی کز خُمّ زوال نوش بادت جامی
1 این هستی تو ، هستی هست دگر است وین مستی تو ، مستی مست دگر است
2 رو ، سر به گریبان تفکر درکش کاین دست تو ، آستین دست دگر است
1 گر در عمری شبی به ما پردازد وین جان به لب رسیده را بنوازد
2 لب بر لب او نهشته ، ناگه خورشید با تیغ کشیده بر سر ما تازد