1 در سینهٔ تو چون گذر کینه فتد آن کینه به حبس دیرینه فتد
2 عیب دگرت اینکه ز بس بیرویی عکس تو محال است در آیینه فتد
1 هر کس که ملایمت به او یار بود از خست پیشگان در آزار بود
2 مانند مگس که از تمام اعضا با گوشهٔ چشم بیشتر کار بود
1 طعن این همه بر چرخ ستم پیشه مزن با دست و زبان سنگ بر این شیشه مزن
2 زشت است مذمت جهان زاهل جهان شاخی که نشسته ای بر آن تیشه مزن
1 گویند مدام عارفان آگاه کاندر خلق است جلوهٔ سراله
2 نقصی به علوشان گردون نرسد هر چند که خویش را نماید در چاه
1 ای پشت پناه اهل ایمان در تو تو قنبر قنبری و من قنبر تو
2 باشد از سایه ات هما فیض اندوز تا سایهٔ مرتضی بود بر سر تو