1 حبذا نواب حفظ الله خان آنکه چشم مهر و مه مثلش ندید
2 دست خیاط قضا نام خدا خلعت دولت بر اندامش برید
3 خنجر قهرش دل گردان شکافت تیغ کینش پهلوی شیران درید
4 بی تکلف پیش نور رای او صبح صادق کی تواند شد سفید
1 پادشاهی است شه رضا امروز که نه در فکر تخت و دیهیم است
2 در زمینی بنای تکیه گذاشت کآب و خاکش به از زر و سیم است
3 در کنار دل آن مکان شریف بی تکلف بهشت و تسنیم است
4 بوی فقر آید از در و بامش این مقام رضا و تسلیم است
1 حبذا کشمیر و جوهر ناک او حوض کوثر در بهشت آماده است
2 گر نه او آیینهٔ وجه الله است دایما آبش چرا استاده است
3 سید تالابها می خوانمش دیدهٔ بد دور کوثر زاده است
4 با هوایش بسکه کیفیت بود هر حباب او سبوی باده است