1 گفت امام عرش مسند قاسم خلد و جحیم آنکه بر فرقش برازنده است تاج انما
2 کادمی در خواب باشد تا به قید زندگی است می شود بیدار چون زین قید سازندش رها
3 اهل تغییر از هر آن چیزی که می بینی به خواب می نخواهند ای برادر غیر عکس مدعا
4 پس چو مکروهی ببینی در جهان اصلا مرنج عکس آن را منتظر میباش از فضل خدا
1 پادشاهی است شه رضا امروز که نه در فکر تخت و دیهیم است
2 در زمینی بنای تکیه گذاشت کآب و خاکش به از زر و سیم است
3 در کنار دل آن مکان شریف بی تکلف بهشت و تسنیم است
4 بوی فقر آید از در و بامش این مقام رضا و تسلیم است
1 شکر لله که هجو کس گفتن فطرت عالی مرا نه فن است
2 نشده در هجای کس جاری تا زبانم مجاور دهن است
1 هر قدر خاطرم ز کس رنجد خامشی پیشهٔ زبان من است
2 شعر گفتن به کیش من در هجو هتک ناموس حضرت سخن است
1 اینچنین فرمود در تعریف خاموشی به خلق آنکه بر اهل جهان بعد از رسول الله مه است
2 خامشی به از سخن گفتن بود لیکن سخن گر بود در وصف خاموشی ز خاموشی به است
1 حبذا کشمیر و جوهر ناک او حوض کوثر در بهشت آماده است
2 گر نه او آیینهٔ وجه الله است دایما آبش چرا استاده است
3 سید تالابها می خوانمش دیدهٔ بد دور کوثر زاده است
4 با هوایش بسکه کیفیت بود هر حباب او سبوی باده است
1 نماز تو بی معرفت شیخنا چه بی قدر و بی منزلت آمده است
2 فزون ز آشنایی مکن اختلاط عبادت پس از معرفت آمده است
1 خان والا نژاد ابراهیم که علی را به جان و دل بنده است
2 آنکه نور غلامی مولا از جبینش چو مهر تابنده است
3 بر دل اوست مهر مهر علی گوهر ذاتش الحق ارزنده است
4 بر وجودش فنا نیابد دست به دم مرتضی علی زنده است
1 قدوهٔ مؤمنین که درگاهش چون فلک در بلند کریاسی است
2 آنکه در دست جود او مه و مهر گاه بخشش کم از دو عباسی است
3 آنکه خاک سیاه هند ازو چمن لاله های جوغاسی است
4 قیمت اطلس فلک بر او کمتر از جامه های کرباسی است
1 ز میرزا ابوالخیر والا نژاد گلی در ریاض نجابت شکافت
2 به هر سوسو نسیمی کز آن گل وزید غبار کدورت ز دلها برفت
3 چو خورشید نور جمالش بدید رخ خویش در پردهٔ شب نهفت
4 لب غنچه و گوش گل در چمن به این مژده دارند گفت و شنفت