1 هر قدر خاطرم ز کس رنجد خامشی پیشهٔ زبان من است
2 شعر گفتن به کیش من در هجو هتک ناموس حضرت سخن است
1 گویند خواجه را چو رسد قاشقی به لب تا چند ساعتش مکد از حرص بی شمار
2 یا چون ندیده قاشق او روی گوشت را چسبد ز شوق گوشت به لب همچو کفچه مار
1 گفت امام عرش مسند قاسم خلد و جحیم آنکه بر فرقش برازنده است تاج انما
2 کادمی در خواب باشد تا به قید زندگی است می شود بیدار چون زین قید سازندش رها
3 اهل تغییر از هر آن چیزی که می بینی به خواب می نخواهند ای برادر غیر عکس مدعا
4 پس چو مکروهی ببینی در جهان اصلا مرنج عکس آن را منتظر میباش از فضل خدا
1 علی رضا که گلی از بهار کشمیر است مدام شاه خراسان نگاهبان بادش
2 ز سرد و گرم حوادث به حرمت این نام رسد ز فیض دو معصوم دایم امدادش
3 چو در دلش هوس درس و بحث جا گیرد سزد که باشد عقل نخست استادش
4 رسد به فضل خدا چون به سن رشد و تمیز کناد صاحب علم لدنی ارشادش
1 میر عبداللطیف خان که گذشت در محرم ازین سرای غرور
2 باد تا حشر مرقد پاکش همچو فانوس گردآور نور
3 گفت تاریخ رحلتش را عقل «بحسین و حسن شده محشور»
1 قدوهٔ مؤمنین که درگاهش چون فلک در بلند کریاسی است
2 آنکه در دست جود او مه و مهر گاه بخشش کم از دو عباسی است
3 آنکه خاک سیاه هند ازو چمن لاله های جوغاسی است
4 قیمت اطلس فلک بر او کمتر از جامه های کرباسی است
1 به کیش ما پس از خلوت نشین لی مع الهی کسی حاشا که چون شاه ولایت بوالحسن باشد
2 بود با غیر در چشم بصیرت شاه مردان را همان فرقی که از شمشیرزن تا خشتزن باشد
1 خان والا نژاد ابراهیم که علی را به جان و دل بنده است
2 آنکه نور غلامی مولا از جبینش چو مهر تابنده است
3 بر دل اوست مهر مهر علی گوهر ذاتش الحق ارزنده است
4 بر وجودش فنا نیابد دست به دم مرتضی علی زنده است
1 اینچنین فرمود در تعریف خاموشی به خلق آنکه بر اهل جهان بعد از رسول الله مه است
2 خامشی به از سخن گفتن بود لیکن سخن گر بود در وصف خاموشی ز خاموشی به است
1 زهی خجسته بیانی که بال شهرت یافت ز جنبش دو لبت گاه نطق مرغ سخن
2 به عهد نور ضمیرت ز پرتو خورشید غبار آرد هر روز دیدهٔ روزن
3 زبهر آنکه صفا گیرد از ضمیرت وام ز کوهسار شود آینه جلای وطن
4 نسیم خلق تو بر گلستان وزید که نیست زغنچه فرقی تا نافهٔ غزال ختن