غره دولت بود در صورت تیغت از جامی دیوان اشعار 1
1. غره دولت بود در صورت تیغت عیان
گفتم اینک یک دو حرف از دولت آخر زمان
1. غره دولت بود در صورت تیغت عیان
گفتم اینک یک دو حرف از دولت آخر زمان
1. دل ز لعلش چو قوت بیحد یافت
در یکی لحظه رو به مقصد تافت
1. چو عفوت بیحد افتادهست دریاهاست پنداری
که پیدا نیست قعرش پیش جامی جز به دشواری
1. یارم چو شود به طوف بستان مایل
گل دل بکند ز برگ خود خوار و خجل
1. زیور خود به مسیح ار دهد آن شوخ ملیح
مهر و مه بوسه زند بر لب و دندان مسیح
1. چو در ساغر ببیند درد باده
شود تایب ز تاج توبه ساده
1. دی مرغک خامه بهر نامت
بر صفحه نامه شد رقم کوش
1. بر دل از رنج طمع بار منه
طلب بی طمعی آخر به
1. هرگه که رسد به فارسی سوق سخن
رکنی دو ز شرع را به آن ترجمه کن
1. آمد آن سرو روان بیرون به پا گیسوکشان
شد مرا مربوط با هر موی او رگهای جان
1. شد نهان زابروی تو مه چو هلال اول شب
به دعا طالب مه گو بگشا گوشه لب
1. ابروی تو به صورت ظاهر چو بنگرم
ماه بلند مرتبه را یاد ناورم