1 در زلف تو از راست سوی چپ کششی نیست آری طرف راست گرفتن ز چپ اولی ست
1 از آتش سودای تو دم زد دل من بر طارم افلاک علم زد دل من
2 دامان امید را ز مقصد پر یافت در پیروی تو تا قدم زد دل من
1 غره دولت بود در صورت تیغت عیان گفتم اینک یک دو حرف از دولت آخر زمان
2 دی کشیدی زلف در پی کی بود ای سرو ناز عمر را پایان که بنمودی در او زلف دراز
1 سمنبر انجمن بین که نی سمن نه چمن به روزگار تو دارد نشان ز هستی من
1 دل ز لعلش چو قوت بیحد یافت در یکی لحظه رو به مقصد تافت
1 بر دل از رنج طمع بار منه طلب بی طمعی آخر به
1 یارم چو شود به طوف بستان مایل گل دل بکند ز برگ خود خوار و خجل
2 بیند رخ او و سر نهد در عقبش وانگه دهدش خبر ز بی برگی گل
1 از نقش شفا بسم دلا وصل حبیب حاشا که خرم به نسیه درمان طبیب
1 زیور خود به مسیح ار دهد آن شوخ ملیح مهر و مه بوسه زند بر لب و دندان مسیح
1 می نماید شاخ ریحان ترت بر آفتاب بین دل ما را که چون ماندهست ازین در پیچ و تاب