1 شد نهان زابروی تو مه چو هلال اول شب به دعا طالب مه گو بگشا گوشه لب
1 ابروی تو به صورت ظاهر چو بنگرم ماه بلند مرتبه را یاد ناورم
1 از روی تو بر مصحف چون نور فتد ماها از طره مشکینت خوانیم دراو طاها
1 سمنبر انجمن بین که نی سمن نه چمن به روزگار تو دارد نشان ز هستی من
1 در زلف تو از راست سوی چپ کششی نیست آری طرف راست گرفتن ز چپ اولی ست
1 ای آمده سوی بیدلان دیر به دیر وز سنگدلی به خونشان گشته دلیر
2 دیدم رخ خوب تو در اثنای دو روز چون بنمودی میان امروز و پریر
1 چون جمع شود ز عقل و دین قافلهها عشق تو کند« عالیها سافلها»
2 عشق تو که فرض ماست چون روی نمود سهل است اگر فوت شود نافلهها
1 می نماید شاخ ریحان ترت بر آفتاب بین دل ما را که چون ماندهست ازین در پیچ و تاب
1 توبه در عشق یا ورع در می جام جامی شکست وای به وی
1 از نقش شفا بسم دلا وصل حبیب حاشا که خرم به نسیه درمان طبیب