1 عمری دل من ز شوق یعقوب تپید یعقوب برفت و روی یعقوب ندید
2 رنجی که به من از غم یعقوب رسید هرگز یعقوب از غم یوسف نکشید
1 آب سخنم روان که می خواهم نیست شایسته به هر زبان که می خواهم نیست
2 از گفت و شنید و خواندن آن هستم شرمنده که آنچنان که می خواهم نیست
1 از سوزش سودای تو ای شاه فرید دارم دل ریش را نمکسود قدید
2 هرچند بود جدید را ذوق دگر ما را ز قدید تو بود ذوق جدید
1 آن مه که ز شاه قصه چون بنویسد بر لوح سپهر نیلگون بنویسد
2 بادش چندان بقا که در سیرت او صد دفتر تاریخ فزون بنویسد
1 گفتم به فلان که رنجت از مهمان چیست هر نیم شبت ز دست او افغان چیست
2 گفتا که تو را زبان بدین جنبان چیست سگ داند و کفشگر که در انبان چیست