آثار جامی

صفحه 1 از 2
2 اثر از خاتمة الحیات - قصاید در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - قصاید در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - قصاید در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - قصاید در دیوان اشعار جامی

1 ماتم او رخنه در سور سمرقند اوفکند گویی امروز از بخارا رفت شاه نقشبند

2 از سمرقند و بخارا بس که سیل اشک رفت کشتی خوارزمیان را رخنه در جیحون فکند

3 دود این آتش همه اطراف ترکستان گرفت شد جهان تاریک بر بادام چشمان خجند

4 اهل ترمذ هر حصاری کز صبوری داشتند موج زد این سیل اندوه آن حصار از بیخ کند

1 ای ماه نوت تراشه سم بر سنبله داسه بسته از دم

2 بر سم تو آن نه نعل و میخ است شد پی سپرت هلال وانجم

3 با پویه تو چو گوی کرده چوگانی چرخ دست و پاگم

4 در پیکر تو ز بس فراست شکل فرسی لباس مردم

1 به هشتصد و نود و پنج در شب شنبه که بود سلخ مه فوت احمد مرسل

2 کشید خواجه دنیا و دین عبیدالله شراب صافی عیش ابد ز جام اجل

3 قرارگاه دلش باد در مدارج قرب معارج درجات و مشاهد کمل

1 آن که بودی آفتاب آسا جهان پر نور ازو روز شادی بر جهانی شد شب غم دور ازو

2 بود عالم چون تن و او جان چو جان از تن برفت بعد ازین تن را چه امکان زیستن مهجور ازو

3 گرچه شد از فرقت او عالم صورت خراب ماند وقت اهل معنی جاودان معمور ازو

4 در قباب عزتش هر چند پنهان داشتند صد کرامت بین به هر شهری کنون مشهور ازو

1 نیست باران این که می بارد ز ابر نوبهار گوییا افلاکیان بر خاکیانند اشکبار

2 زین مصیبت کاوفتاد اهل زمین را می سزد گر بگرید آسمان بر حال ایشان زار زار

3 این همه خون کز دل پر داغ ما بر خاک ریخت جای آن دارد که گل چون لاله روید داغدار

4 کرده است این غم سرایت در همه مرغان باغ بر چمن بگذر که تا در نوحه بینی صد هزار

1 سحر چو بر دل من تافت نور صبح نشور صدای صیحه قوموا شنیدم از دم صور

2 ز خواب جستم ازان صیحه و درآن جستن مرا به خیمه ابداعیان فتاد عبور

3 به هم نشسته گروهی مقدسان دیدم ز قید صورت و بی قیدی هیولی دور

4 نه از وظیفه تسبیحان رسیده ملال نهدر طریقه تقدیسشان فتاده فتور

1 این نه قصر است همانا که بهشت دگر است که گشاده به رخ اهل صفا هشت دراست

2 جای آن دارد اگر هشت بهشتش خوانند چون ز هر نقش دراو حوروشی جلوه گر است

3 تابه دانش پی نظاره آن حوروشان همه تن چشم شده بین که چه صاحبنظر است

4 هرچه بر صفحه اندیشه کشد کلک خیال نقشهای درو دیوارش ازان خوبتر است

1 وه این چه بارگیست که بهر تجملش زیبد ز زرکش اطلس چرخ فلک جلش

2 شکلیست بس بدیع که نتوان نگاشتن بر صفحه ضمیر به کلک تخیلش

3 پوینده استری که چو صرصر به پای سعی ننهاد دست طبع شکال تکاسلش

4 آهن سمی که گر به مثل بگذرد به کوه حالی ز زخم سم فکند در تزلزلش

1 هرکه را در دهان زبان باشد در ثنای شه جهان باشد

2 کامبخشی که چون ثناش دعاش ورد جان جهانیان باشد

3 آن که سلطانش ار لقب ننهند فر سلطانیش عیان باشد

4 بایزید الدرم که تاج سران بر درش خاک آستان باشد

1 آیا کاشف الاسرار و یا فائض الانوار ویا مقصد الابرار و یا مونس الاحرار

2 منم مانده گرفتار بدین نفس خطاکار به رحمت نگهم دار ازین دشمن غدار

3 ایا غافر من تاب و یا مؤیل من آب ویا حاضر من غاب و یا جابر من خاب

4 منم روی در اسباب ز غفلت شده بی تاب کرم کن که ازین خواب رهم با دل بیدار

آثار جامی

2 اثر از خاتمة الحیات - قصاید در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - قصاید در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.