1 هم در آن وقت ها سری سقطی آن سریع طریق حق نه بطی
2 یک شبی وقت خویش باز نیافت لذت سجده نیاز نیافت
3 قبضی آمد پدیدش اندر دل بر وی ادراک سر آن مشکل
4 بامدادان قدم به سیر نهاد روی در بقعه های خیر نهاد
1 معتمر گفت با وی از دل پاک کای عیینه مباش اندهناک
2 کانچه دارم ز ملک و مال به کف گر چه اسباب حشمت است و شرف
3 همه صرف تو می کنم امروز تا شوی بر مراد خود فیروز
4 دست او را گرفت مشفق وار برد یکسر به مجلس انصار
1 کشته عشق بوعلی دقاق آن در آیین عشقبازی طاق
2 روزی این درد از دلش زد سر به مناجات گفت در منبر
3 کای خداوند آسمان و زمین نه مکان از تو خالی و نه مکین
4 جلوه گر در بلند و پست تویی قصه کوتاه هر چه هست تویی
1 تاجر القصه شد عزایم خوان بهر تسخیر آن پری سوی خان
2 دیده چون از رخش منور یافت دیده را از شنیده بهتر یافت
3 دید ماهی عجب رباینده برتر از مدحت ستاینده
4 صد خریدار پیشش استاده بیع او در مزاد افتاده
1 بود در دل چنان که این دفتر نبود از نصف اولین کمتر
2 لیک خامه ز جنبش پیوست چون بدینجا رسید سر بشکست
3 چرخ اگر باز بگذرد ز ستیز سازدم گزلک عزیمت تیز
4 دهم از سر تراش آن خامه برسانم به مقطع این نامه
1 روزی از روزها به کسب ثواب رو نهادم به مسجد احزاب
2 روی در قبله وفا کردم حق مسجد که بود ادا کردم
3 بستم از جان نماز را احرام کردم اندر مقام صدق قیام
4 پشت خود در رکوع خم دادم سجده گاه از دو دیده نم دادم
1 خسرو صبح چون علم بر زد لشکر شام را به هم بر زد
2 هر دو کردند ازان حرم به شتاب چاره جو رو به مسجد احزاب
3 تا به پیشین قدم بیفشردند در طلب روز را به سر بردند
4 ناگه از ره نسیم یار رسید آن گروه زن آمدند پدید
1 زنگی روی چون در دوزخ بینیی همچو موری مطبخ
2 ننمودی به پیش رویش زشت لاف کافوری ار زدی انگشت
3 چشم ها گرد و چشمخانه مغاک گردکان در کوی فتاده ز خاک
4 دو لبش طبع کوب و دل رنجان همچو بر روی هم دو بادنجان
1 آن بزرگ عرب چو این بشنید جانب او شدن غنیمت دید
2 تا شود واقف از حقیقت راز رفت آهسته از پی آواز
3 دید موزون جوانی افتاده روی زیبا به خاک بنهاده
4 قد ز نخل مدینه شیرین تر طره از عطر مکه مشکین تر