آثار جامی

صفحه 1 از 2
2 اثر از روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) در بهارستان جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) در بهارستان جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / بهارستان جامی / روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) در بهارستان

روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) در بهارستان جامی

از مقتبسات مشکات نبوت است این حدیث که «من عشق آمیزد و در آن طریقه عفت و کتمان پیش گیرد چون بمیرد شهید میرد. ,

و شرط عفت و کتمان از برای آن است که چون به میل طبع و هوای نفس آلوده باشد و در وصول به آن وسایط توسل جویند و اظهار کنند از قبیل شهوات نفس حیوانی است نه از فضایل روح انسانی. ,

3 آن عشق را که منقبت خاص آدم است هرجا که هست عفت و ستر از لوازم است

4 عشقی که هست شهوت طبع و هوای نفس خاصیت طباع سباع و بهایم است

میان دو خردمند سخن عشق پیشه لطیفتر نیست و از گران جانان دور ازین اندیشه کثیفتر نی. ,

2 پرتو شاهد عشق است جمال دل مرد کی کند میل جمال آن که به دل نیست جمیل

3 گر بدین قاعده حجت طلبد نادانی حجتم بس بود: الجنس الی جنس یمیل

وقتی صدیق اکبر رضی الله عنه در ایام خلافت خود در کنار کوچه های مدینه می گشت و بر در خانه خانه می گذشت ناگاه به خانه ای رسید و از آن خانه آواز گریه ای شنید که زنی بیتی می خواند و از دیده سرشک گرم می راند. مضمون بیت آنکه: ,

2 ای طلعت تو به خوبی از ماه فزون پیش مه طلعت تو خورشید زبون

3 زان پیش که دایه بر لبم شیر نهد بر یاد لب لعل تو می خوردم خون

سماع آن بیت در دل صدیق رضی الله عنه اثر کرد در بکوفت، صاحب بیت بیرون آمد، از وی پرسید که آزادی یا بنده؟ گفت: بنده. فرمود که این بیت در هوای که می خواندی و این اشک از برای که می راندی؟ ,

کنیزکی مغنیه که به حسن غنا موصوف بود و به لطف نوا معروف، جمالی بی بدل داشت و حسنی بی خلل، روزی در منظر خواجه خود سازی می نواخت و غزلی می پرداخت. ,

نوجوانی که در دل هوای او داشت و در سر سودای او در زیر منظر ایستاده بود و گوش بر آواز نهاده در وقت اشعار وی تأملی می کرد و از لذت الحان وی تمایلی می نمود. ,

3 خرم آن دلداده محروم از دیدار دوست کز پس دیوار حرمان گوش بر گفتار اوست

ناگه خواجه سر از منظر فرو کرد، جوان را دید. نزدیک خودش خواند و با خود بر یک مایده بنشاند. از هر جا با وی خبری می گفت و هر لحظه در هنری با وی گهری می سفت. ,

یکی از دانشمندان گوید که وقتی مجلس می داشتم و در زمین دل مستمعان تخم ارادت می کاشتم، پیری ملازم مجلس می بود و از وظیفه ملازمت تخلف نمی نمود اما دایم آه می کرد و اشک می ریخت و یک لحظه آه و اشکش از هم نمی گسیخت. ,

روزی در خلوت او را طلبیدم و از وی موجب آن را پرسیدم. گفت: من مردی بودم که غلامان و کنیزان می خریدم و می فروختم و وجه معاش خود از آن بیع و شری می اندوختم روزی غلامی صغیر: ,

3 به لب چو شکر ناب به رخ چو ماه منیر هنوز شکر او را نشسته دایه ز شیر

به سیصد دینار بخریدم و در تربیت او بسی رنج کشیدم. چون شیوه دلبری و دلداری بیاموخت چهره به دلبری و دلداری برافروخت، یوسف وار به بازارش بردم و بر خریداران شمایل و اخلاقش برشمردم. ,

جوانی سلیل نام از سلاله کرام که در قبایل عرب به جمال و ادب مشهور بود و در بیشه شیران و معرکه دلیران از ضعف و سستی دور، در دل از دختر عم هوایی داشت و در سر از وسوسه عشق خورد تا جمال معشوق بدید. ,

هنوز در بزم وصال جای گرم نکرده بود و از جام وصال جرعه ای بیش نخورده، عزیمت آنش خواست که از آن منزل در جای دیگر مقام کند و در موطن تازه تر آرام گیرد، آن ماه را در عماری نشاند و عماری را به آن راه که دلش می خواست براند. ,

چون یک مرحله ببرید به جایی خوش و منزلی دلکش رسید نزول کرد و عماری را فرود آورد ناگاه دید که از یک جانب سی سوار آشکارا شدند. برخاست و سلاح بست و در خانه زین نشست. چون نزدیک آمدند دانست که دشمنان وی اند و قصد او دارند. به مقابله و مقاتله ایشان مشغول گشت و بیشتر ایشان را کشت اما زخمهای کاری خورد به پیش دخترعم بازگشت و گفت: ,

4 آمد ز عدو به کشتن من خبری بنشین که ببینمت به حسرت نظری

جوانی با کمال ادب به اشتر ملقب بر دختری جمیله از مهتران قبیله جیدا نام عاشق شد و رابطه وداد و قاعده اتحاد میان ایشان محکم گشت. آن راز را از نزدیک و دور می پوشیدند و در اختفای آن حسب المقدور می کوشیدند، اما به حکم آنکه گفته اند: ,

2 عشق سریست که گفتن نتوان به دو صد پرده نهفتن نتوان

عاقبت راز ایشان بر روی روز افتاد و سر ایشان از نشیمن کمون به انجمن برون آمد، میان دو قوم ایشان جنگها انگیخته شد و خونها ریخته گشت قوم جیدا خیمه توطن از آن دیار برکندند و بار اقامت به دیار دیگر افکندند. ,

چون شداید فراق متمادی شد و دواعی اشتیاق متقاضی گشت روزی اشتر با یکی از دوستان خود گفت: هیچ توانی که با من بیایی و مرا در زیارت جیدا مددگاری نمایی، که جان من در آرزوی وی به لب رسیده و روز من در مفارقت او به شب انجامیده. ,

وقتی رشید به کوفه رسید وزیر وی به نخاسی درآمد. غلامی بر وی عرض کردند که چون آهنگ غنا کردی مرغ را از هوا درآوردی. خبر او را به رشید رسانیدند. بفرمود تا او را بخریدند. چون از کوفه عزم رحلت کردند شنیدند که در روز اول می گریست و حدی کنان می گفت: ,

2 آن که ریزد بیگنه خونم به تیغ هجر یار به که از خون چو من شوریده حالی بگذرد

3 من که از یک روزه هجران اینچنین رفتم ز دست وای جان من اگر ماهی و سالی بگذرد

این خبر به رشید رسید، وی را احضار فرمود و از حال وی استفسار نمود. دانست که در کوفه به عشق کسی گرفتار است، ترحم کرد وی را آزاد ساخت. وزیر گفت: حیف باشد که چنین خوش آوازی را آزاد کنند. رشید گفت: دریغ باشد که چنین بلند پروازی را بنده گیرند. ,

خوبرویی را که هزار دانا از سودای او شیدا بود و هر لحظه بر سر کویش از آمد و شد سودائیان هزار غوغا، نوبت خوبی به سر آمد و نکبت زشتی از در و بام درآمد عاشقان، بساط انبساط بازچیدند و پای اختلاط درکشیدند. ,

با یکی از ایشان گفتم: این همان یار است که پار بود، همان چشم و ابرو به جاست و همان لب و دهان برقرار، قامت از آن بلندتر است و تن از آن نیرومندتر. این چه وقاحت و بی شرمی است و بیوفایی و بی آزرمی که دامن صحبت ازو درچیدی و پای ارادت ازو درکشیدی؟ ,

گفت: هیهات چه می گویی، آنچه دل می برد و هوش می ربود روحی بود در قالب تناسب اعضاء و نعومت بدن و لطافت جلد و ملایمت آواز دمیده، چون آن روح از این قالب مفارقت کرد با قالب مرده، چه عشق بازم و بر گل پژمرده چه نغمه آغازم. ,

4 گل رفت ز باغ، خار و خس را چه کنم؟ شه نیست به شهر در، عسس را چه کنم؟

دلارامی که رونق جمال او رفته بود و ظلمت ریش صفحه رویش گرفته، طالبان را از مصاحبت خود صبور می دید و عاشقان را از مواصلت خود نفور دانست که حجاب ایشان مویی چند است بر عارض و زنخدان دمیده و از آن دام بی اندام مرغ دل ایشان رمیده. ,

جحامی را طلب کرد که از بی یاری بجان آمده ام و از بی خریداری به فغان! بیا و این حجاب را از پیش بردار و این دام را از هم بردر. حجام مردی ظریف بود و طبعی لطیف داشت، پاکی می راند و این قطعه می خواند: ,

3 نوبت خوبی امرد چو سرآید آن به که پی عشوه بناگوش و ذقن نتراشد

4 لوح عارض چو شد از موی تراشیده درشت چوب ساییست که جز صفحه دل نخراشد

آثار جامی

2 اثر از روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) در بهارستان جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) در بهارستان جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.