آثار جامی

صفحه 1 از 3
3 اثر از روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) در بهارستان جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) در بهارستان جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / بهارستان جامی / روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) در بهارستان

روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) در بهارستان جامی

مأمون غلامی داشت که ترتیب آب طهارت به عهده وی بود در هر چند روز آفتابه یا سطلی گم می شد یک روز مأمون با وی گفت: کاش آن آفتابه و سطلی که از ما می بری هم به ما فروشی گفت: همچنان کنم. ,

این سطل حاضر را بخر! فرمود که به چند می فروشی. گفت: به دو دینار فرمود تا دو دینار به وی دادند پس گفت: این سطل از تو در امان شد؟ گفت: آری! ,

3 سیم بر زر خریده تنگ مگیر تا بدان نفس او بیارامد

4 تن به اتلاف مال ازو درده تا به اتلاف جان نینجامد

حکمت در وجود سلاطین، ظهور نصفت و عدالت است نه ظهور به صفت عظمت و جلالت نوشیروان با آنکه از دین بیگانه بود در عدل و راستی یگانه بود، لاجرم سرور کاینات - علیه افضل الصلوات - تفاخر کنان می گفت: ولدت انا فی زمن السلطان العادل. ,

2 پیمبر که در عهد نوشیروان به رخ گشت چشم و چراغ جهان

3 همی گفت از ظلم ازان ساده ام که در عهد نوشیروان زاده ام

4 چه خوش گفت آن ناصح نیکخواه به گوش دل آن ستمکاره شاه

یزدجرد پسر خود بهرام را در موضعی دید از حرم خود که مناسب نبود وی را فرمود که بیرون رو و حاجب را سی تازیانه بزن و از در پرده سرا دور کن، و کسی دیگر را نام برد که وی را به جای او بنشان. ,

بهرام به موجب فرموده پدر عمل کرد، اما هنوز سیزده ساله بیش نبود ندانست که سبب غضب وی بر حاجب چه بود بعد از آن روزی به در پرده سرای آمد و خواست که درآید. ,

حاجب دوم دست بر سینه وی زد و نگذاشت که درآید و گفت: اگر بعد از این تو را در این موضع ببینم سی تازیانه ات بزنم از جهت خیانتی که با حاجب پیشین کردی و سی دیگر از جهت خیانتی که می خواهی با من کنی این خبر به یزدجرد رسید. ,

حاجب دویم را بخواند و تحسین کرد و احسان نمود و خلعت پوشانید. ,

قرین پادشاه حکیم فکرت پیشه باید نه ندیم هزل اندیشه، زیراکه از آن به درجات کمال برآید و از این به درکات نقصان گراید. ,

2 هر نکته کاید از لب داننده گوهریست خوش آن که ساخت گنج گهر درج سینه را

3 دانا دل از جواهر حکمت خزینه ایست از خویشتن مدار جدا این خزینه را

ارسطاطالیس گوید: بهترین پادشاهان آن است به کرگس ماند گرداگرد او مردار، نه آن که به مردار ماند گرداگرد او کرگس، یعنی می باید که وی از حال حوالی خود آگاه باشد و حوالی وی غافل، نه وی از حال حوالی خود غافل باشد و حوالی وی از حال وی آگاه. ,

2 پادشه باید که باشد همچو کرگس با خبر زانچه افتاده ست گرداگرد او مردارها

3 نی چو مرداری که گردش صف کشیده کرگسان تیز کرده بهر نفع خود بر او منقارها

کودکی از بنی هاشم با یکی از ارباب مکارم بی ادبی کرد، شکایت به عمش بردند، خواست تا وی را ادب کند گفت: ای عم من کردم آنچه کردم و عقل من با من نبود، تو بکن آنچه می کنی و عقل تو با توست. ,

2 گر سفیهی به حکم نفس و هوا نه به وفق خرد کند کاری

3 بر تو نفس و هوا چو غالب نیست جز به راه خرد مرو باری

مقربان سلاطین چون گروهی اند که به کوه بلند بالا می روند اما عاقبت به زلازل قهر و نوازل دهر از آن کوه به زیر خواهند افتاد، شک نیست که افتادن بلندتران سخت تر خواهد بود به زیر آمدن فروتران سهل تر. ,

2 بود ایوان قرب شاه والا به آن ایوان مرو بسیار بالا

3 که ترسم چون ازان ایوان درافتی ز هر افتاده ای محکمتر افتی.

بامدادی موبد موبدان با قباد همعنان می رفت مرکب وی به دفع فضلات قوایم خود را از دم تا سم بیالود و تشویر تمام به وی راه یافت در آن اثنا قباد وی را از آداب همرکابی ملوک و همعنانی سلاطین سؤال کرد. ,

گفت: یکی آن است که در شبی که بامداد آن با پادشاه سواری خواهد کرد مرکب خود را چندان علف ندهد که بامداد موجب تشویر راکب گردد قباد استحسان وی کرد و گفت: بدین حسن کیاست و صدق فراست که رسیده ای به آنچه رسیده ای. ,

3 ناخردمند که بر قاعده طبع رود همه آداب وی افتد ز ره صدق و صواب

4 لیک بخرد که به دستور خرد کار کند شود از حسن کیاست ادب آموز دواب

می باید که شاه را منهیان راست کردار راست گفتار بر کار باشند که احوال رعایا و گماشتگان بر ایشان را به وی رسانند. ,

گویند اردشیر پادشاهی آگاه بود، و چون ندیمان بامداد بیامدندی بگفتی که فلان کس چه خورده است و با فلان زن یا کنیز صحبت داشته است و هر چه کرده بودی بگفتی تا مردمان گمان بردندی که مگر از آسمان به وی فرشته ای آید و آگاهی دهد و محمود سبکتگین نیز از این قبیل بوده است. ,

3 چو شاه را نبود آگهی ز حال سپاه کجا سپاه ز قهر وی احتراز کنند

4 به قصد ظلم هزاران بهانه پیش آرند به چنگ فسق هزاران ترانه ساز کنند

در تواریخ چنان است که پنج هزار سال سلطنت عالم تعلق به گبران و مغان داشت و این دولت در خاندان ایشان بود زیرا که با رعایا عدل می کردند و ظلم روا نمی داشتند در خبر است که خدای تعالی به داوود علیه السلام وحی کرد که قوم خویش را بگوی که پادشاهان عجم را بد نگویند و دشنام ندهند که ایشان جهان را به عدل آبادان کردند تا بندگان من در وی زندگانی کنند. ,

2 عدل و انصاف دان نه کفر و نه دین آنچه در حفظ ملک در کار است

3 عدل بی دین نظام عالم را بهتر از ظلم شاه دیندار است

آثار جامی

3 اثر از روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) در بهارستان جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) در بهارستان جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.