بشر حافی را - رحمة الله علیه - مریدی با وی گفت: چون نان به دست آورم نمی دانم که به کدام نان خورش خورم فرمود که نعمت عافیت را فرا یاد آر و آن را نان خورش خویش انگار. ,
2 چو نان خشک نهد پیش خویش ناداری که روح را دهد از خوان فقر پرورشی
3 به نان خورش چو شود طبعش آن زمان مایل چو ذکر عافیتش نیست هیچ نان خورشی
رویم - قدس سره - گفته است: جوانمردی آن است که برادران خود را معذور داری و بر زلتی که از ایشان واقع شود با ایشان چنان معامله نکنی که از ایشان عذر باید خواست. ,
2 جوانمردی دو چیز است ای جوانمرد به سویم گوش کن تا گویمت راست
3 یکی آن کز رفیقان درگذاری اگر هر لحظه بینی صد کم و کاست
4 دویم آن کز تو ناید هیچگاهی چنان کاری که باید عذرشان خواست
ابوسعید خراز - قدس الله سره - گوید که در اوایل حال ارادت محافظت سر وقت خود می کردم، روزی به بیابانی درآمدم و می رفتم، از قفای من آواز چیزی برآمد دل خود از التفات به آن و چشم خود را از نظر به آن نگاه داشتم. ,
به سوی من آمد تا به من نزدیک شد، دیدم که دو سبع عظیم به دوش من بالا آمدند، من به ایشان نظر نکردم، نه در وقت برآمدن و نه در وقت فرود آمدن. ,
3 کیست دانی صوفی صافی ز رنگ تفرقه آن که دارد رو به یکرنگی درین کاخ دو رنگ
4 نگسلد سر رشته سرش ز جانان گر بفرض ره بر او گیرد ز یک سو شیر و دیگر سو پلنگ
خواجه علی رامتینی را - قدس الله سره - پرسیدند که ایمان چیست؟ فرمودند که کندن و پیوستن. ,
2 هر که ایمان تو را کندن و پیوستن گفت باید آن قول پسندیده ازو بپسندی
3 حاصل معنی آن کندن و پیوستن چیست؟ یعنی از خلق کنی دل، به خدا پیوندی
بایزید را - قدس الله تعالی سره - پرسیدند که سنت کدام است و فرض کدام؟ فرمود که سنت ترک دنیا است و فرض صحبت مولا. ,
2 ای که در شرع خداوندان حال می کنی از سنت و فرضم سؤال
3 سنت آمد رخ ز دنیا تافتن فرض راه قرب مولا یافتن