1 هر چند چو بحر تلخکامی این کام تو را بس است جامی
2 کز موج معانیت ز سینه افتاد به ساحل این سفینه
3 فرخنده تر از سفینه نوح آرام دل و سکینه روح
4 از جودت طبع هر جوادی بر جودی جودش ایستادی
1 لیلی چو ز داغ مرگ مجنون چون لاله نشست غرقه در خون
2 شد عرصه دهر بر دلش تنگ زد ساغر عیش خویش بر سنگ
3 افتاد در آن کشاکش درد از راحت خواب و لذت خورد
4 تابنده مهش ز تاب خود رفت نورسته گلش ز آب خود رفت