1 فصل خزان کز دم باد وزان کارگه رنگرزان شد رزان
2 باغ جوان صورت پیری گرفت سبزه تر رنگ زریری گرفت
3 برگ درختان ز سر شاخسار مختلف الوان چو گل اندر بهار
4 موی سفیدی به قد خم شده سینه اش آتشکده غم شده
1 بحر ازل موج کرم برگرفت دامن ساحل همه گوهر گرفت
2 جوهری طبع سخن پروران کرد نگاهی به فراست در آن
3 هر چه سزا بود به سفتن بسفت وانچه نه در پرده نسیان نهفت
4 زان گهر سفته هزاران هزار گوش جهان را شده بین گوشوار
1 ای تنت از شمع گدازنده تر شعله زنان آتش شیبت ز سر
2 داده سر سبز تو آتش فشان از شجر اخضر و نارش نشان
3 چرخ که بر فرق تو کافور ریخت بر تو هم از شعر تو کافور بیخت
4 تا که کند سردی کافور سرد بر دل گرمت هوس خواب و خورد