1 از حکیمی کرد شاگردی سؤال کای مهندس کیست فرزند حلال
2 گفت آن کو عاقبت گردد شبیه با پدر گر بخرد است و گر سفیه
3 چند روزی گر نماند با پدر عاقبت خود را رساند با پدر
4 ور نه حال او بر این معنی گواست دست از او بگسل که فرزند زناست
1 جامی ای کرده بساط عمر طی در خیال شعر بودن تا به کی
2 همچو خامه چند باشی خامکار در سواد شعر پیچی نامه وار
3 موی تو شد در سیه کاری سفید رو سفیدی زین هنر کم دار امید
4 زانچه گفتی وقت عذر آوردن است ورد خود استغفرالله کردن است
1 آن موسوس بر لب دریا نشست تا کند بهر تقرب آبدست
2 دید دریایی پر از ماهی و مار چغز و خرچنگش هزار اندر هزار
3 هر طرف مرغان آبی در شناه غوطه زن از قعر دریا قوت خواه
4 گفت دریایی که چندین جانور گردد اندر وی به صبح و شام در
1 کرد چون دانا حکیم نیکخواه شهوت زن را نکوهش پیش شاه
2 ساخت تدبیری به دانش کاندر آن ماند حیران فکرت دانشوران
3 نطفه را بی شهوت از صلبش گشاد در محلی جز رحم آرام داد
4 بعد نه مه گشت پیدا زان محل کودکی بی عیب و طفلی بی خلل
1 کوهکن کانبازی پرویز کرد روی در شیرین شورانگیز کرد
2 دید شیرین سوی خود میل دلش شد به حکم آنکه دانی مایلش
3 غیرت عشق آتش سوزان فروخت خرمن تمکین خسرو را بسوخت
4 کرد حالی حیله ای تا زال دهر ریخت اندر ساغر فرهاد زهر
1 شه چو شد آگاه بعد از چند گاه زان فراق جانگداز عمر کاه
2 ناله بر گردون رسانیدن گرفت وز دو دیده خون چکانیدن گرفت
3 گفت کز هر جا خبر جستند باز کس نبود آگاه ازان پوشیده راز
4 داشت شاه آیینه گیتی نمای پرده ز اسرار همه گیتی گشای
1 چون سلامان مایل ابسال شد چون سلامان مایل ابسال شد
2 یافت آن مهر قدیم او نوی شد بدو پیوند امیدش قوی
3 فرصتی می جست تا بیگاه و گاه یابد اندر خلوت آن ماه راه
4 کام دل از لعل او حاصل کند جان شیرین با لبش واصل کند