1 عید نوروز است و عالم سبز و خندان گشته است بوستان در حسن چون رخسار جانان گشته است
2 باد عیسی دم چو کرد احیا اموات خاک را سبزه ها شد خضر و باران آب حیوان گشته است
3 غنچه مستور کز باد هوا آبستن است از حیا در پرده زنگار پنهان گشته است
4 خنده شیرین گل تا دید باد کوهکن بس که چون فرهاد در کوه و بیابان گشته است
1 کس مثل حسن مطلع خطّت ندیده است کاین مطلع از مجرّد حسن آفریده است
2 عالم فروزی رخ تو تا بدید صبح بر خود ز رشک روی تو جامه دریده است
3 ابروت حاجبی ست که بالین ناتوان پیوسته در ملازمتش قد خمیده است
4 بی وجه نیست سرکشی زلف تو بدین سر سوی آفتاب چه در خور کشیده است
1 باز از شکوفه گشت فضای چمن سپید و اطراف دشت گشت ز برگ سمن سپید
2 درجنب لطف ژاله و سرخی لاله هست درّ عدن سیاه و عقیق یمن سپید
3 باران سیاهی از تن سنبل نمی برد هندو به شست و شوی نخواهد شدن سپید
4 برگ شکوفه بر سر سنبل فتاده بین مانند هندویی که کند پیرهن سپید