آثار جلال عضد

صفحه 1 از 2
2 اثر از قصاید در دیوان اشعار جلال عضد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار جلال عضد شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار جلال عضد

1 دوش چون آفتاب عالمتاب رخ بپوشید در نقاب حجاب

2 زیر این هفت خیمه خیمه شب بست بر چار رکن دهر طناب

3 بود درج زمرّدین سپهر چون یکی حقّه پر ز گوهر ناب

4 من چو در سیر شارع تحقیق اوفتادم ز فکر در تک و تاب

1 بفراشت صبحدم علم از خاور آفتاب لشکر براند گرم به هر کشور آفتاب

2 رم خورد ادهم شب از آفاق چون ببست بر نقره خنگ گردون زین زر آفتاب

3 از شام لشکری که سیاهی همی نمود با تیغ حمله کرد بر آن لشکر آفتاب

4 میدان آسمان ز شفق موج خون گرفت از بس که ریخت خون ز سر خنجر آفتاب

1 خسروا عید بر تو میمون باد سال و ماهت همه همایون باد

2 سحر و شام و ساعتت سعد است روز و سال و مه تو میمون باد

3 باغ عمرت همیشه سرسبز است روی بختت همیشه گلگون باد

4 رام حکم و مطیع فرمانت چرخ والا و عالم دون باد

1 روز آنست که عالم طرب از سر گیرد و آسمان کام دل خود ز زمین برگیرد

2 رایت فتح سر و قد کشد اندر گردون گلبن باغ سعادت ز ظفر برگیرد

3 چون عروسان به سر تخت برآید خورشید در و دیوار جهان در زر و زیور گیرد

4 ماه در بزم خدیو آید و مجمر سوزد زهره در مجلس شاه آید و مزمر گیرد

1 پیش ازین کاین چارطاق هفت منظر کرده‌اند وز فروغ مهر عالم را منوّر کرده‌اند

2 پیش از آن کانواع موجودات در صبح وجود سر ز بالین کمین گاه عدم بر کرده‌اند

3 محضر فرماندهی بر نام خسرو بسته‌اند پادشاهی جهان بر وی مقرّر کرده‌اند

4 مالک ملک و جمال دین که او را در ازل حامی ملک حق و دین پیمبر کرده‌اند

1 وقت است که گل گوی گریبان بگشاید بر صحن چمن باد صبا غالیه ساید

2 چون ناله عاشق سحر از شوق رخ دوست مرغ سحری بر گل سوری بسراید

3 چون طفل بود غرقه به خونش همه اندام هر بچّه گل کز رحم خار بزاید

4 پیری ست چمن دیده ریاضت که به هر دم چیزی دگر از غیب بَرو روی نماید

1 دوش چون خورشید رخشان را زوال آمد پدید برکنار آسمان شکل هلال آمد پدید

2 ماه نو را چون بدیدم هر زمانم نو به نو معنی باریک روشن در خیال آمد پدید

3 با خرد گفتم که اندر لجّه دریای نیل از غرایب چشمه آب زلال آمد پدید

4 شعله برق است ز ابر نیلگون پیدا شده چشمه نور است کز تیه ظلال آمد پدید

1 به صحن گلشن گیتی ز اعتدال بهار صبا بساط زمرّد فکند دیگر بار

2 به عاشقان گل و سنبل همی دهند نشان ز رنگ و چهره معشوق و بوی طرّه یار

3 بساط سبزه نمودار چرخ وانجم شد ز بس گهر که ببارید ابر گوهربار

4 عروس غنچه سوی حجله می رود گویی که فرش جمله حریر است و راه جمله نثار

1 نسیم غالیه سای است و صبح غالیه بار کجاست ساقی و کو باده گو بیا و بیار

2 به بزم دور به گردش در آور آن خورشید که مقطع ظلمات است و مطلع انوار

3 میی که در شب تاری جهان کند روشن چنانکه از شکن زلف عکس چهره یار

4 مفتّح در شادی رحیق لعل آسا مفرّح همه غمها شراب نوش گوار

1 ای ز گل روی تو رونق بستان دل وی ز هوای رخت تازه گلستان دل

2 ای ز رخ مهوشت فُسحت بستان جان وی ز دهان خوشت تنگی میدان دل

3 ای زِ خَم زلف تو سلسله در پای جان وی شکن زلف تو سلسله جنبان دل

4 هست شبستان جان طرّه شبرنگ تو عارض مه پیکرت شمع شبستان دل

آثار جلال عضد

2 اثر از قصاید در دیوان اشعار جلال عضد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار جلال عضد شعر مورد نظر پیدا کنید.