1 از دنیی دون اگر دری بر وی بست یا خار جفای دهر بر پاش شکست
2 دانم به یقین نه در گمانم دیدم در جنّت فردوس که با حور نشست
1 گلبن روضه دل سرو گلستان روان غنچه باغ طرب میوه شایسته جان
2 طفل محروم شکسته دل بیچاره من کام نادیده به ناکام برون شد ز جهان
3 مردم دیده از او حظّ نظر نادیده تا که از پیش نظر همچو پری گشت نهان
4 گر کنم گریه مکن عیب که بی یوسف مصر چشم یعقوب بود روز و شب از غم گریان
1 گرچه به ستم چرخ به من دست گشود وین تازه گل از باغ دل من بربود
2 دیدم به دو چشم خویش کز لطف دری بر روی وی از روضه رضوان بگشود