1 با درد تو درمان نپذیرد دل من مهر غم تو نمی رود از گل من
2 از وصل تو یک زمان نیاسود دلم جز هجر تو نیست در جهان حاصل من
1 در درد فراق یک زمان نغنودم وز حادثه چرخ دمی ناسودم
2 آن نور دو دیده ام تلف شد ناگاه از دیده شد و ز دیده خون پالودم
1 تیر غم هجران تو ازجان بگذشت دل بود سپر تیر به پیکان بگذشت
2 چون دید جراحتم طبیب دل گفت بیچاره تو را درد ز درمان بگذشت
1 ای مرا پشت دل ز هجر تو نون دیده من چو اشک بارد خون
2 در فراق رخ چو ماه و خورت رخ من شد ز اشک گلگون خون
1 هرچند جهان کرد شهان را در گل شاهان جهانند جهان را مایل
2 سلطان بختم هر دو جهان کرد خراب این گشته جگر کباب و آن سوخته دل
1 الهی تو بگشا دری از بهشت به روی دلارای حوری سرشت
2 به جنّت دهش جای این حور زاد نشستنگهش جمله با حور باد
3 ز دل حسرت عالمش دور کن روانش به لطف تو پر نور کن
1 دردا و حسرتا که مرا کام جان برفت و آن جان نازنین به جوان از جهان برفت
2 دل پر ز مهر روی چو ماهش بدی چه سود کاندر فراق روی وی از تن روان برفت
3 بلبل بگو که باز نخواند میان باغ کان روی همچو گل ز در بوستان برفت
4 ای دل بگو به منزل جانان تو کی رسی کآن جان نازنین ز پی کاروان برفت
1 نقاش که او نقش و نگاری دارد آن نسخه ای از لاله عذاری دارد
2 مقصود دل جهان جهان کرد وداع وز خلق جهان گوشه کناری دارد
1 تا چند کنی فلک به جانم بیداد از روی من خسته جگر شرمت باد
2 هرگز نروی دمی به کام دل من یکدم به غلط نگشت جانم زو شاد
1 ای دل و دیده دل و دیده من پرخونست سوزش جان من از شرح و بیان افزونست
2 چشم نم دیدهام از دور فلک پرخون بود این زمان از غم هجران تو چون جیحونست
3 دوستانم به تفقّد همه دستان گویند کای ستمدیده درین واقعه حالت چونست
4 چه بگویم که درین واقعه بر من چه رسید هرچه گویم همه دانید کزآن افزونست