1 ای دل تو به درد یار هجران می کش زهر آب ز جام نامرادی می چش
2 تا همچو خردمند چرا گوشه فقر بر خود نگرفتی که نشینی دلخوش
1 شیراز خوش است خاصه در فصل بهار وآنگه لب جوی و لب جام و لب یار
2 آواز دف و چنگ و نی و عود و رباب اینها همه با نگارکی شیرین کار
1 چون شمع منم سوخته ساخته ای ویرانه دل را به تو پرداخته ای
2 گویند که پروانه کند جانبازی من شمعم و در غم تو سر باخته ای
1 بگرفت غمت باز گریبان دلم تا خود چه شود حال پریشان دلم
2 در کوی تو هر شب به گدایی آمد گر راه دهی به وصل سلطان دلم
1 وقتست که باغ را به بار آید گل وز سرو قد تو در کنار آید گل
2 با خار فراق حالیا می سازیم دانیم یقین کز پی خار آید گل
1 بلبل که تو از جان شده ای ناظر گل گل می رود از باغ تو شو حاضر گل
2 در اوّل گل چو خوش بود حال جهان هرچند که خوش نیست مرا آخر گل