1 ای که از عدل تو در ملک جهان در میان میش و گرگ است آشتی
2 این روا باشد که در ملک دلم شحنه جور و جفا بگماشتی
3 خود نمی گویی که از درج وصال مهر مهر من چرا برداشتی
4 شاد و خندان با وصال دیگری در غم هجران مرا بگذاشتی
1 هرچند که بر جوی ندارم قدرت لیکن نخرم همه جهان را به جوی
2 گر جمله جهان ز آب طوفان گیرد چون نوح به دست ماست دریا به جوی