1 باغ خندان ز گل خندان است خنده آئین خرمندان است
2 خنده هر چند که از جد دور است جد پیوسته نه از مقدور است
3 دل شود رنجه زجد شام و صباح میکند اصلاح مزاجش به مزاح
4 جد بود پا به سفر فرسودن هزل یک لحظه به راه آسودن
1 قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد
2 در مرض موت با اجازه دستور خادم او جوجه ها به محضر او برد
3 خواجه چو آن طیر کشته دید برابر اشک تحسّر ز هر دو دیده بیفشرد
4 گفت چرا ماکیان شدی نشدی شیر تا نتواند کَسَت به خون کشد و خورد
1 وه چه خوب آمدی، صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی؟
2 ای بسا آرزوت می مُردم خوب شد آمدی، صفا کردی
3 آفتاب از کدام سمت دمید که تو امروز یاد ما کردی؟
4 از چه دستی سحر بلند شدی که تفقُد به بینوا کردی؟
1 زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر من گرفتم تو نگیر
2 چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر من گرفتم تو نگیر
3 بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر یاد آن روز بخیر
4 زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر من گرفتم تو نگیر
1 ندانم از چه به هرجا که لفظ کار آید ردیف آن رافی الفور لفظ باز کنند
2 برای آنکه چو کاری بدستشان افتاد بر آن سرند که تا با خویش بار کنند
3 پیاده های سپاهی به شهر ماهر یک به یک کر شمه همی کار صد سوار کنند
4 برای بردن اسب و درشکۀ مردم بیا ببین که چه جفت و کلک سوار کنند