1 صبح دم کاین طایر چرخ آشیان آفتابی گردد از بالای کوه
2 تفته رخ، بال کوبان، پرزنان از پر و بالش چمن گیرد شکوه
3 بینی آن پروانۀ خوش خال و خط جسته بیرون از غلاف پیرهن
4 با پر و بالی پر از زرین نُقَط سر زند یک یک به گُل های چمن
1 شد فصل بهار و گُل صلا داد بر چهرۀ خوب خود صفا داد
2 باد سحری ز آشنایی پیغام وفا به آشنا داد
3 بلبل ز فراق چند ماهه باز آمد و شرح ماجرا داد
4 آوخ که بهار ما خزان شد آن روی چو گُل ز ما نهان شد