1 چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید راست باشد این مثل کز کار کار آید پدید
2 جهد کردم تا نگویم رازِ دل بر هیچکس می کشان را رازِ دل بی اختیار آید پدید
3 گر مرا آسوده بینی در غمش نبود شگفت هر غریقی را پس از کوشش قرار آید پدید
4 بوسه چون بر لعلِ جانان می زنی نشمرده زن دیدم ام من گفتگو ها از شمار آید پدید
1 طرب افسرده کند دل چو ز حدّ در گذرد آبِ حیوان بکُشَد نیز چو از سر گذرد
2 من ازین زندگی یک نهج آزرده شدم قند اگر هست نخواهم که مکّرر گذرد
3 گر همه دیدنِ یک سلسله مکروهاتست کاش این عمر گرانمایه سبکتر گذرد
4 تو از این خلعتِ هستی چه تفاخر داری این لباسی است که بر پیکرِ هر خر گذرد
1 تا بر سر است سایۀ شه زاده ایرجم گویی مگر به تاج فریدون مُتَوَّجَم
2 ما هر دو شاه زاده و ما هر دو ایرجیم اما چه ایرجی بود او ، من چه ایرجم!
3 با خلقتش چو خلقت خود می کنم قیاس گیرد ز مادر و پدر خویشتن لجم
4 گفتم قتیلِ خنجرِ ابرویِ او شوم آوخ که سازگار نشد طالعِ کجم
1 پیرم و آرزویِ وصلِ جوانان دارم خانه ویران بود و حسرتِ مهمان دارم
2 عشق باقی به سر و مویِ سر از غصّه سپید زیرِ خاکسترِ خود آتشِ پنهان دارم
3 کاش قیدِ پسران خواستمی پیش از وقت من کخ اصرار به آزادیِ نسوان دارم
4 آفتِ جان کسان عشق بود یا پیری چه کنم من که همین دارم و هم آن دارم
1 شکر خدا را که بخت هادیم آمد نامهای از حاج شیخ هادیم آمد
2 از پس سرگشتگی به وادی حیرت هادیِ سر منزلِ ایادیم آمد
3 از پسِ یک عمر رنج در طلبِ گنج هادیِ آن کانِ فضل و رادیم آمد
4 وز رشحاتِ غَمامِ فضل و کمالش نامهای امروز بهرِ شادیم آمد
1 خرِ عیسی است که از هر هنری باخبر است هر خری را نتوان گفت که صاحب هنر است
2 خوشلب و خوشدهن و چابک و شیرینحرکات کمخور و پردو و با تربیت و باربر است
3 خرِ عیسی را آن بیهنر انکار کند که خود از جملۀ خرهای جهان بیخبراست
4 قصدِ راکب را بی هیچ نشان میداند که کجا موقعِ مکثست و مقامِ گذر است