به یکی از دوستان مُتَشاعر مُتِذَوِّق خود که معهود بود بیاید و دیر کرده بود این سه بیت را بدیهة نوشتم : ,
2 من که مُردم ز انتظارت ای فقیر پس چرا دیر آیی امشب ای امیر
3 قدر وقت دوستانت را بدان هفت و نیم است ای جوان پهلوان
4 انتظار است انتظار است انتظار چیست دانی بدتر از مرگ ای نگار