1 صبح نتابیده هنوز آفتاب وانشده دیدۀ نرگس ز خواب
2 تازه گُلِ آتَشیِ مُشک بوی شُسته ز شبنم به چمن دست و روی
3 منتظرِ حولۀ بادِ سَحَر تا که کند خشک بدان رویِ تر
4 ماه رُخی چشم و چراغ سپاه نایب اوّل به وِجاهت چو ماه
1 از طَرَفی نیز در آن صبحگاه زُهره مِهین دخترِ خالویِ ماه
2 آلهۀ عشق و خداوندِ ناز آدمیان را به مَحَبّت گداز
3 پیشۀ وی عاشقی آموختن خرمنِ اَبناء بشر سوختن
4 خسته و عاجز شده در کارِ خود واله و آشفته جو افکارِ خود
1 از طَرَفی نیز در آن صبحگاه زُهره مِهین دخترِ خالویِ ماه
2 آلهۀ عشق و خداوندِ ناز آدمیان را به مَحَبّت گداز
3 پیشۀ وی عاشقی آموختن خرمنِ اَبناء بشر سوختن
4 خسته و عاجز شده در کارِ خود واله و آشفته جو افکارِ خود
1 سبزه نگر تازه به بار آمده صافی و پیوسته و روغن زده
2 سُرسُرۀ فصلِ بهاران بُوَد وز پی سُر خوردنِ یاران بُوَد
3 همچو دو پروانۀ خوش بال و پر داده عِنان بر کفِ بادِ سحر
4 دست به هم داده بر آن سُر خوریم گاه به هم گاه ز هم بگذریم
1 بود به بند تو خداوند عشق خواست نَبُرَّد گلویت بندِ عشق
2 باش که حالا به تو حالی کنم دِقِّ دل خود به تو خالی کنم
3 ثانیهای چند بر او چشم بست برقی از این چشم به آن چشم جَست
4 یکدوسه نوبت به رُخَش دست بر گرچه نزد بر رُخِ او دستبرد