1 حوریان را در قصور و در خیام ناله من دعوت سوز تمام
2 آن یکی از خیمه سر بیرون کشید وان دگر از غرفه رخ بنمود و دید
3 هر دلی را در بهشت جاودان دادم از درد و غم آن خاکدان
4 زیر لب خندید پیر پاک زاد گفت «ای جادو گر هندی نژاد»
1 «دست را چون مرکب تیغ و قلم کردی مدار هیچ غم گر مرکب تن لنگ باشد یا عرن
2 از سر شمشیر و از نوک قلم زاید هنر ای برادر ، همچو نور از نار و نار از نارون
3 بی هنر دان نزد بی دین هم قلم هم تیغ را چون نباشد دین نباشد کلک و آهن را ثمن
4 دین گرامی شد بدانا و بنادان خوار گشت پیش نادان دین چو پیش گاو باشد یاسمن
1 شیشهٔ صبر و سکونم ریز ریز پیر رومی گفت در گوشم که خیز
2 آن حدیث شوق و آن جذب و یقین آه آن ایوان و آن کاخ برین
3 با دل پر خون رسیدم بر درش یک هجوم حور دیدم بر درش
4 بر لب شان زنده رود ای زنده رود زنده رود ای صاحب سوز و سرود
1 به آدمی نرسیدی ، خدا چه میجویی ز خود گریختهای آشنا چه میجویی
2 دگر به شاخ گل آویز و آب و نم درکش پریده رنگ ز باد صبا چه میجویی
3 دو قطره خون دلست آنچه مشک مینامند تو ای غزال حرم در ختا چه میجویی
4 عیار فقر ز سلطانی و جهانگیری است سریر جم بطلب، بوریا چه میجویی
1 گرچه جنت از تجلی های اوست جان نیاساید به جز دیدار دوست
2 ما ز اصل خویشتن در پرده ایم طائریم و آشیان گم کرده ایم
3 علم اگر کج فطرت و بد گوهر است پیش چشم ما حجاب اکبر است
4 علم را مقصود اگر باشد نظر می شود هم جاده و هم راهبر