1 ای چو جان اندر وجود عالمی جان ما باشی و از ما می رمی
2 نغمه از فیض تو در عود حیات موت در راه تو محسود حیات
3 باز تسکین دل ناشاد شو باز اندر سینه ها آباد شو
4 باز از ما خواه ننگ و نام را پخته تر کن عاشقان خام را
1 زندگانی را بقا از مدعا ست کاروانش را درا از مدعا ست
2 زندگی در جستجو پوشیده است اصل او در رزو پوشیده است
3 رزو را در دل خود زنده دار تا نگردد مشت خاک تو مزار
4 رزو جان جهان رنگ و بوست فطرت هر شی امین رزو ست
1 گرم خون انسان ز داغ آرزو آتش ، این خاک از چراغ آرزو
2 از تمنا می بجام آمد حیات گرم خیز و تیزگام آمد حیات
3 زندگی مضمون تسخیر است و بس آرزو افسون تسخیر است و بس
4 زندگی صید افکن و دام آرزو حسن را از عشق پیغام آرزو
1 دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر کز دام و دد ملولم و انسانم آرزوست
2 زاین همرهان سستعناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
3 گفتم که یافت مینشود جستهایم ما گفت آنچه یافت مینشود آنم آرزوست
1 خدمت و محنت شعار اشتر است صبر و استقلال کار اشتر است
2 گام او در راه کم غوغا ستی کاروان را زورق صحرا ستی
3 نقش پایش قسمت هر بیشه ئی کم خور و کم خواب و محنت پیشه ئی
4 مست زیر بار محمل می رود پای کوبان سوی منزل می رود
1 سید هجویر مخدوم امم مرقد او پیر سنجر را حرم
2 بند های کوهسار آسان گسیخت در زمین هند تخم سجده ریخت
3 عهد فاروق از جمالش تازه شد حق ز حرف او بلند آوازه شد
4 پاسبان عزت ام الکتاب از نگاهش خانه ی باطل خراب
1 نیست در خشک و تر بیشهٔ من کوتاهی چوب هر نخل که منبر نشود دارکنم
2 راه شب چون مهر عالمتاب زد گریهٔ من بر رخ گل ، آب زد
3 اشک من از چشم نرگس خواب شست سبزه از هنگامه ام بیدار رست
4 باغبان زور کلامم آزمود مصرعی کارید و شمشیری درود
1 آن شنیدستی که در عهد قدیم گوسفندان در علف زاری مقیم
2 از وفور کاه نسل افزا بدند فارغ از اندیشه ی اعدا بدند
3 آخر از ناسازی تقدیر میش گشت از تیر بلائی سینه ریش
4 شیر ها از بیشه سر بیرون زدند بر علف زار بزان شبخون زدند
1 پیکر هستی ز آثار خودی است هر چه می بینی ز اسرار خودی است
2 خویشتن را چون خودی بیدار کرد آشکارا عالم پندار کرد
3 صد جهان پوشیده اندر ذات او غیر او پیداست از اثبات او
4 در جهان تخم خصومت کاشتهست خویشتن را غیر خود پنداشتهست
1 از حقیقت باز بگشایم دری با تو می گویم حدیث دیگری
2 گفت با الماس در معدن ، زغال ای امین جلوه های لازوال
3 همدمیم و هست و بود ما یکیست در جهان اصل وجود ما یکیست
4 من بکان میرم ز درد ناکسی تو سر تاج شهنشاهان رسی