1 طلع العشق ایها العشاق و استنارت بنوره الافاق
2 رش من نور شوقه و به اشرقت ارض قلبی المشتاق
3 پرتو افکند آنچنان بدری که نه بیند ز دور چرخ محاق
4 شده طالع چنان مهی که از او پر ز خورشید گشت هفت طباق
1 ای حریف شرابخانه عشق نوش بادت می مغانه عشق
2 جان تو شاهباز سدره نشین دل تو مرغ آشیانه عشق
3 تو با فسون عقل گوش منه بشنو از عاشقان فسانه عشق
4 کی بساحل رسد دلم هیهات در چنین بحر بی کرانه عشق
1 کس نشد آگه از بدایت عشق نیست جز نیستی نهایت عشق
2 عشق را پایدار یکپای است خود تو بین تا کجاست غایت عشق
3 همه چیز آیت نشان دارد بی نشان گشتن است غایت عشق
4 تا کی از قال و قیل اهل مقال بشنو از عاشقان حکایت عشق
1 ای رند شرابخانه عشق وی خورده می مغانه عشق
2 رسوای زمانه گشت امروز بر یاد می شبانه عشق
3 از هستی خویش بی نشان شو گر میطلبی نشانه عشق
4 افسون خرد چه می نیوشی از ما بشنو فسانه عشق
1 الا ای گوهر بحر مصفا که در عالم توئی پنهان و پیدا
2 وجودت بهر اظهار کمالات چو از غیب هویت شد هویدا
3 برای جلوه عشق جهانسوز بسی آئینه ها کردی ز اشیاء
4 ز هر آئینه دیداری نمودی بهر چشمی در او کردی تماشا
1 طلع العشق من ورای حجاب فافتحوالعین یا اولی الالباب
2 همه آفاق از تجلی عشق پر شد از آفتاب عالمتاب
3 دوست در خانه بی حجاب نشست عینوالحافظین عند الباب
4 صار دارالسلام منه البیت فاد خلوا فیه ایها الا حباب