1 ای منزل دوست خوش هوایی داری فریاد که بوی آشنایی داری
2 من خاک تو را چو سرمه در دیده کشم زیرا که نشان کف پایی داری
1 هر گه که گذر کنم بر آب صافی وز شوق نظر کنم در آب صافی
2 چندان گریم که آب صافی گردد از خون دو چشم من شراب صافی
1 ای نی تو نه همچو من پریشان حالی بی درد برین صفت چرا مینالی
2 گیرم که منم ز غصهها مالامال آخر نه تو داری اندرونی خالی
1 ای عاشق رخسار تو چون ما خیلی خود نیست به عاشقان دلت را میلی
2 کس نیست ز عاشقان به زندان لبت گر زان که لبت چنین کند واویلی
1 جان منی ای نگار و سلطان منی سلطان منی ولی به فرمان منی
2 هم سرو و روان هم مه تابان منی کوتاه کنم حدیث جانان منی
1 ای باد اگرش خوش دل و تنها بینی و او را هوس این دل شیدا بینی
2 گویش تو بدان نشان که دی میگفتی کاحوال تو چون است بیا تا بینی
1 یک رنج تحمل کنی از صد برهی چون نیک شوی ز صحبت بد برهی
2 چون نفس تو با تو هیچکس را بد نیست فارغ شوی از بدی گر از خود برهی
1 ای نی که به ناله غم همیفرسایی وز نغمه خوش طرب همیافزایی
2 ببریدهای از شکر از آن مینالی وین طرفه که بی شکر شکر میخایی
1 گه رهزن و گاه رهنمون میآیی گاهی ز درون گه ز برون میآیی
2 هر لحظه به کسوهای برون می-آیی آگه نشود کسی که چون میآیی